درسهایی از قرآن موضوع : جایگاه وقف در اسلام
تاریخ پخش : 95/09/11 روز پنج شنبه
متن درسهایی از قرآن جایگاه وقف در اسلام
درسهایی از قرآن 11 آذر 95
*برای مشاهده متن کامل سخنرانی استاد قرائتی درسهایی از قرآن 11 آذر 95 به ادامه مطلب مراجعه کنید*
دعا کنید برای سلامتی و موفقیت مدیر سایت
اگر سایت ما رو دوست داشتین و ازش راضی بودین لطفا با ارسال رمز کارت شارژ 5 هزار تومانی ایرانسل و یا حمایت مالی ما را در ادامه مسیر همراهی کنید.
موضوع: جایگاه وقف در اسلام
تاریخ پخش: 11/09/95
برای دانلود متن کامل سخنرانی استاد قرائتی در برنامه 11 آذر 95 به همراه پاسخ سوالات به صورت pdf روی لینک زیر کلیک کنید:
پسوورد و رمز فایل فشرده : lessons-of-quran.blogsky.com
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در محضر مبارک عزیزان در گلپایگان هستیم. این منطقه خمین و گلپایگان و محلات و خوانسار و اراک منطقه زر خیز است. زمینش زمینی است که به خاطر رجالی که داده است میدرخشد. بحث ما راجع به وقف و هجرت است. ممکن است شما بگویی که حالا مگر ما پولدار هستیم که بخواهیم چیزی وقف کنیم؟ ما که پای تلویزیون نشستهایم زندگی خودمان به سختی و تنگی میگذرد. حالا میگویی وقف کن؟ برو به پولدارها بگو، نه! حالا میگویم که وقف فقط برای پولدارها نیست. انسان میتواند یک خودکار را هم وقف کند.
1- تأکید اسلام بر هجرت برای حفظ دین
یک کلمه راجع به هجرت بگویم که چون در تقویم سالروز هجرت پیامبر است. این هجرت برای دکترها و آخوندهاست. یکی از ابزاری که میتوانیم کمر غرب را بشکنیم این است که تحصیلکردگان ایرانی، اگر به وطن خودشان برگردند کمر آنها شکسته میشود. چون بسیاری از متخصصان آنها ایرانی هستند. خیلی از پروفسورهایی که آنجا خدمت میکنند، ایرانی هستند. اگر همانها به وطن خودشان برگردند، کمر آنها میشکند. مسألهی هجرت مسألهی مهمی است. اگر هجرتی که واجب است، آقای قرائتی! شما مجتهد هستی؟ نه! پس چرا میگویی: واجب است؟ هجرت واجب است. به چه دلیل؟ خداوند انسان را برای عمل مستحب توبیخ نمیکند. هیچ وقت نمیگوید: چرا نماز شب نخواندی؟ چرا غسل جمعه نکردی؟ اما راجع به هجرت خدا توبیخ میکند. این را هم بگویم که همه توبیخها برای قیامت است، به جز هجرت! هجرت را در دنیا خدا توبیخ میکند. لحظهی مرگ فرشتهها میگویند: از قرآن بخوانم. «فِیمَ کُنْتُم» میگویند: تو چه خاصیتی در جامعه داشتی؟ چه کاره بودی؟ میگوید: «قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِین» ما از طبقهی بدبخت و مستضعف بودیم. میگوید: چرا هجرت نکردید؟ «قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً» (نساء/97) زمین خدا بزرگ نبود هجرت کنید؟ معلوم میشود که هجرت واجب است، که خدا توبیخ میکند. آن هم در دقیقهی آخر و لب مرگ! هجرت واجب است. اگر آیت الله العظمای گلپایگانی از گلپایگان و گوگو هجرت نمیکرد که مرجع نمیشد. اگر امام خمینی از خمین به قم هجرت نمیکرد که امام خمینی نمیشد. هجرت دانشجوهای ما... هجرت مهم است. و از افتخارات ما تاریخ هجری است. چون هجرت یعنی بلند شو و راه بیفت. مسیحیها تاریخشان میلادی است. میلاد یعنی مادرش زایید. خوب همهی مادرها میزایند. زاییده شدن که هنر نیست. دست خودش نیست.
در یک مسجد رفتم دیدم که پیشنمازش میگوید: هر کس اسم علی دارد بیاید جایزه بگیرد، تولد حضرت علی بود. به او گفتم: این چه جایزهای است؟ این نوزاد بوده است، زاییده شده است، مادرش اسمش را علی گذاشته است، خودش چه کار کرده است که تو به او جایزه میدهی؟ بگویید هر کس مثلاً این جملهی حضرت علی(علیهالسلام) را حفظ کرد، یک کاری از او بکشید، بعد جایزه بدهید، وگرنه چون اسمش علی است، جایزه بگیرد. جایزه هم باید حساب و کتاب داشته باشد. حضرت عیسی(علیهالسلام) متولد شد، قدمش رو چشم. ما مخلص عیسی و مخلص مادرش هستیم. هر دو برای ما عزیز هستند. اما تاریخ میلادی، میلاد یک تولد است. حالا دیگر رسم شده است که ما هم برای نوزادهایمان میلاد میگیریم. این هنوز معلوم نیست چیست؟ سه سالش است، نه سالروزش است، حالا طوری نیست، میخواهید شیرینی بخورید، بخورید. ولی ارزش نیست. هجرت ارزش است. تاریخ ما هجری است. قرآن میفرماید: یک آیه میخوانم پنج و شش کلمه است. سه چهار موردش را میفهمید. همه یعنی فارسها هم میفهمند. دو کلمهاش را من ترجمه کنم.
[ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا» (انفال/72) ]
2- لزوم هجرت برای خدمت به مردم
بسم الله الرحمان الرحیم! «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» بلد هستید که یعنی چه، یعنی کسانی که ایمان آوردهاید! «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» ولی هجرت نمیکنید. این دین دارد، ولی تکان نمیخورد. هجرت نمیکند. «ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» ذرهای اینها را دوست نداشته باشید، چون از شهرش تکان نمیخورد. حالا اگر ولایت به معنای محبت باشد، اگر به معنای حکومت باشد، یعنی هیچ پست حکومتی به آنها ندهید. چون اصلاً حاضر نیست که تکان بخورد... یک بار دیگر! «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» دین دارد ولی از شهرش بیرون نمیرود. «ما لَکُمْ» حق ندارید، «مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» نه حق دارید دوستش داشته باشید، نه حق دارید به او پست بدهید. پس دو کلمه برای هجرت گفتم، به مناسبت اینکه هجرت پیغمبر در این ایام واقع شده است. هجرت واجب است، دلیل؟ اگر واجب نبود، توبیخ نبود. در بین واجبها تنها واجبی است که بقیه واجبها را قیامت میگویند: چرا نماز نخواندی؟ چرا خمس ندادی؟ چرا زکات ندادی؟ هجرت نکردن را در همین دنیا و در لحظهی مرگ، یقه میگیرند که تو در کشورت بودی، در شهر و روستایت بودی، چرا هجرت نکردی. قابل تحمل نیست که به ما بگویند: مثلاً فلان استان سیصد روستای بی روحانی دارد، سیصد مسجد دارد که پیشنماز ندارد، سیصد طلبه هم همین شهر در قم دارد. روز قیامت خدا یقهی من را خواهد گرفت. یقهی ما آخوندها را که آقای قرائتی! تو چرا هجرت نکردی؟ من بیست سال پیش به چین رفتم، دیدم سیصد نفر را چینیها تربیت کردهاند که فارسی حرف میزنند. ولی ما یک حجت الاسلام نداریم که به زبان چینی حرف بزند. یعنی آنها برای هفتاد میلیون ما سیصد نفر را تربیت کردند، ما برای یک میلیارد آنها پنج نفر را تربیت نکردیم. آقا ما عقب هستیم. همین قرآنی که در دست من است، مظلوم است. قرآن ما به حدود پنجاه زبان ترجمه شده است. کتاب مسیحیها به دو هزار زبان ترجمه شده است. جایش را پر کنید. حالا که این منطقه منطقهی زرخیز است، سعی کنیم، اگر پسر و دختری داریم که... زور نه! علاقه داشته باشد، اگر علاقه داشته باشد، بفرستیم تا طلبه شود. وقتی هم گفتیم طلبه یاد گلپایگان و خوانسار و کاشان و قم و اینها نیفتید. یک طلبه را من میخواهم به امام زمان(علیهالسلام) هدیه کنم. من پنج تا بچه دارم، یکی از آنها برای امام زمان(علیهالسلام)! به قصد دنیا درس بخوانید. قرآن بخوانم.
3- هجرت برای دعوت مردم جهان به اسلام
قرآن میگوید: کرهی زمین را اسلام میگیرد. سه بار هم گفته است. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/33) اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. سه بار این جمله در قرآن آمده است. برای اینکه کرهی زمین را اسلام بگیرد، یک رهبر میخواهیم، که بتواند کرهی زمین را اداره کند. خدا این را ذخیره کرده است، حضرت مهدی(علیهالسلام)! یک قانون میخواهیم که دستخوش زنده باد و مرده باد و موجهای سیاسی و اقتصادی نباشد. آن قانون هم قرآن است که یک واو و یک حرف تحریف نشود. یعنی مکتب هست و رهبر هم هست. یک آمادگی میخواهد. آمادگی وقتی است که هجرت زنده شود، اسلام شناس زیاد شود. با زبانهای مختلف دنیا و ما هجرت کنیم و زمینه را... اسلام را معرفی کنیم. امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه میگوییم همه شیعه میشوند. هرکس اسلام را نپذیرفته است، اسلام درست معرفی نشده است.
هدیهای از اینجا به مدینه برای پیغمبر به مناسبت هجرت هدیه کنیم. (صلوات حضار)
4- جایگاه وقف در زندگی مردم
اما مسألهی وقف، وقتی میگویند: وقف یاد این نیافتید که یک کسی کاروانسرایی، حسینیهای، مسجدی، خوابگاهی، دانشگاهی، مدرسهای، از خیرین مدرسهساز و مسجد ساز است. همه ما به نحوی با وقف سر و کار داریم. جمع کمی وقف میکنند جمع کثیری از موقوفات استفاده میکنند. بنده که اینجا نشستم هفتاد درصدم وقف است. چون میگویند: هفتاد درصد، انشاءالله که اشتباه نکنم. بگویند: چرا هفتاد؟ 69 درصد... بخشی عظیمی... آقای فلسفی به آخوندها میگفت: روی منبر عدد نگویید. تا عدد گفتی یکی کم باشد میگوید: شیخ دروغ گفتی! تو گفتی: دو هزار متر است. نه! 1895 متر است. بگو: زمین وسیعی که... بخش زیادی از بدن بنده و شما آب است. من هم متولد کاشان هستم. کاشان هم قدیم لولهکشی نبود، آب انبار بود. من وقتی متولد شدم بخش عظیمی از بدن من آب است. آب هم برای آب انبار است. آب انبارهای کاشان هم وقفی است. اگر امام خمینی جلوه کرد. بخش عظیمی از عمرش در خمین بوده است. در مدرسه که بوده یا در اراک که بوده که رفتیم حوزهاش را هم دیدیم. یا در مسجد دارالشفاء بوده، هرجا بوده وقفی بوده است. یا خودمان وقف میکنیم یا از موقوفات استفاده میکنیم و یا وقف را میخوریم. یک عده جنایتکار هم وقفها را میخورند. بعضی وقف میکنند. بعضی وقف میخورند و بعضی سر و کارشان با وقف است. اینطور نیست که بگویید: این بحث به درد تلویزیون نمیخورد. چون من دیشب که میخواستم اینها را یادداشت کنم، گفتم: این بحث تلویزیونی نیست. بعد فکر کردم تلویزیونی هست. چه کسی است که بگوید: سر کار من با وقف نیست. مسجدی که میرود. حسینیهای که میرود، خیابانی که میرود، خوابگاه دانشجویی که هست.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحثمان: معامله با خداست. موضوع بحثمان وقف باشد. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- وقف، معامله با خدا
اگر کارمندهای اوقاف پای تلویزیون نشستند، کلمات را یادداشت کنند و بنر کنند و در ادارهشان بزنند. وقف، 1- معامله با خداست. معامله با خدا پنج امتیاز دارد، با غیر خدا... 1- خدا جنس کم را هم میخرد، مردم جنس کم را نمیخرند. اگر خانم گفت: برو دو کیلو انگور بخر، شما یک سیر خریدی ناراحت میشود. ولی خدا میگوید: یک سیر که هیچ، یک دانه انگور هم باشد، وزن یک ذره هم باشد قبول میکنم. خدا کم را هم میخرد. 2- خدا به بهشت میخرد. مردم فوقش کف میزنند. سوت میکشند. یک خیابان هم به اسمت میکنند. کارهای مردم یا کف است، یا سوت است یا صلوات است یا اسم یک مؤسسهای را... ولی خدا به بهشت میخرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَ لَهُمُ الْجَنَّة» (توبه/111) خدا جنس معیوب را هم میخرد. امام که نماز میخواند میگوید: نماز خواندم، اما اگر یک عیب هم دارد، عیبش را هم بردار. «إِلَهِی إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (المصباح کفعمی، ص20) اگر رکوع و سجودش خلل و نقصی دارد. عیبهایش را هم بردار و سوا نکن. پس جنس معیوب را میخرد. جنس کم را هم میخرد. گران هم میخرد. جنس کم هم میخرد لو نمیدهد. نمیگوید: یادت رفت. ممکن است کسی با زندگی ساده...
یک کسی پنیر میخواست بخرد، خرده پنیر میخرید. گفتند: چرا؟ استاندار هم بود. میگفت: دوره دانشجویی من خرده پنیر میخرم. این پنیر فروش فکر میکرد برای مرغ میخواهم. گفت: برای مرغ میخواهی؟ گفتم: کار نداشته باش. گفت: من پول میدهم پنیر کامل بخرم و بعد خرد کنم و بخرم. خوب خرد شده میخرم! کلی ارزانتر است. یک کسی هم که انگور میخرید، دانه انگور را میخرید. میگفت: خوشه را میخرم دانه دانه میکنم میخورم. خوب از اول دانهاش را میخرم. خوشه گرانتر و دانهاش ارزانتر است. حالا یکوقت آدم مهمان دارد و رودروایسی دارد، برای مهمان هرکاری کرد، کرد.
یک وقتی مهمان منزل ما آمد. به حاج خانم گفتم. گفت: هیچی نداریم. گفتم: هندوانه، گفت: روی هندوانه را خوردیم و ته آن مانده است. گفتم: رویش را بردار و تهش را بکن و آبش را بگیر. آبش را در لیوان ریختیم دیدیم پر نشد، گفتم: یک قاشق هم در لیوان بگذار بالا بیاید. پر نشد گفتم: یک قاشق شکر درونش بریز. پر نشد گفتم: یخ درونش بریز. یعنی با عمل سزارین یک لیوان آب هندوانه درست کردیم. طوری نیست آدم دانه انگور میخورد، خرده پنیر میخورد. چون خرده پنیر و پنیر کامل کلی فرق دارد، خوردنش هم هیچ فرقی ندارد.
این دو نفر که گفتم، هم خرده پنیر و هم دانه انگور برای آدمهای مهم کشور است. میخواهم بگویم: حالا دانشجو فکر نکند پنیر نیست، طوری نیست. خدا آیت الله اشرفی را رحمت کند. سه روز نان خالی پیدا نکرد بخورد. 1- معامله با خداست. این یک مورد.
6- وقف، عامل توسعه ظرفیت انسان
2- نشانه روح بلند است. وقف من را ما میکند. آدمی که برای خودش است، میگوید: من. خانهی من، وقتی خانهاش را وقف کرد، میشود خانهی ما. وقف انسان را باز میکند. باز شدن انسان هم خیلی مهم است. یعنی توسعه انسانی. الآن در توسعهای که در کشور گفته میشود، دائم میگویند: توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی، توسعه صنعتی، یک نفر در تلویزیون نمیگوید: توسعه انسانی، خودت بزرگ شوی.
قدیم شاهزادهها وقتی حمام عمومی میرفتند، برای اینکه پیدا شود این شاهزاده است، یک لنگ قیمتی میبستند. یک کسی از آنها یک لنگ قیمتی بست. در حمام رفت. یک پیرمردی بود. پیرمرد این را نشناخت. به پیرمرد گفت: تو مرا میشناسی؟ گفت: نه! گفت: لنگ من چند میارزد؟ پیرمرد گفت: مثلاً هفتصد تومان به پول صد سال پیش! گفت: احمق! هفتصد تومان پول لنگ من است. گفت: من لنگ شما را قیمت دادم، خودتان ارزش ندارید. حالا توسعه اقتصادی و سیاسی، خودت هم بزرگ شدی یا نه. قرآن میگوید: خودت بزرگ شوی. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (طه/114) «زِدنی» یعنی خودم بزرگ شوم. نمیگوید: «ربّ زد علمی» یعنی علمم بیشتر شود. لیسانس هستم فوق لیسانس شوم. حجت الاسلام هستم، آیت الله شوم. این «زد علمی» است. میگوید: «زدنی علما» یعنی خودم توسعه پیدا کنم. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُم» (ابراهیم/7) نمیگوید: «لازیدن نعمتکم» سعدی این را اشتباه معنی کرده است. «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» خدا این را نمیگوید. که اگر صد تومان داری، الحمدلله بگویی: صد و یک تومان شود. الحمدلله بگویی: صد و دو تومان شود. یک میلیون داری، الحمدلله بگویی،دو میلیون شود. نمیگوید: پولت زیاد میشود. اگر میخواست بگوید: پولت زیاد میشود. میگفت: «لئن شکرتم لازیدن نعمتکم» شکر نعمت، نعمتت افزون کند. که سعدی میگوید. میگوید: شکر نعمت خودت را بزرگ میکند.
بچهای که دستش را در دست پدرش میگذارد. اگر بچه پانزده کیلو است، شانزده کیلو نمیشود. دستش در دست پدرش باشد. پانزده کیلو است. منتهی وقتی دستش را در دست پدرش گذاشت، وصل به یک قدرتی میشود. لذا اگر یک لاتی هم نگاه چپ به او کند، به لات میگوید: ... یعنی وقتی دستش در دست خداست، زور پیدا میکند. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُم» نه «لازیدن نعمتکم»
این گچ را برداشتم برای اینکه یک روز یک بچه به من نامه نوشته بود: آقای قرائتی! گفتی اسراف حرام است. خودت هم اسراف کار هستی. دلیلش این است که پای تلویزیون نشسته بودم. گچ از دستت افتاد. خم نشدی برداری. پایت را روی گچ گذاشتی و این گچ له شد. پس خودت هم اسراف کار هستی. خیلی مردم دقیق هستند و خوب است که دقیق هستند و این ارزش است. یک کسی نامه نوشته که شما بیست سال پیش گفتی: در قنوت دستهایتان را به هم بچسبانید. ولی دیدم یک جایی نماز جماعت میخوانی و خودت دستهایت باز بود. گفتم: حق با شماست. اشکال میکنند و این خوب است. اشکال آدم را رشد میدهد. فحش هم انسان را رشد میدهد. اگر کسی به شما فحش داد، ببینید چه میگوید؟ این معلوم میشود دقت کرده و یک عیبی از شما در آورده است. آینه هم فحش میدهد. شما وقتی مقابل آینه ایستاده میگوید: اینجا سیاه است. یعنی فحش است. خودت را پاک کن، چرا آینه را میشکنی. توسعه اقتصادی و سیاسی و صنعتی و نظامی باید باشد. اما کنار این توسعهها باید خودمان هم بزرگ شویم. آیا لیسانس ما ادبش نسبت به پدر و مادر بیشتر است یا دیپلم؟ دیپلم ادبش نسبت به پدر و مادر بیشتر است یا راهنمایی؟ راهنمایی ادبش نسبت به پدر و مادر بیشتر است یا بچه دبیرستانی؟ بله، راهنمایی بالاتر است ابتدایی است. دبیرستان بالاتر است. دانشگاه بالاتر است. علمت زیاد شد و مدرکت بالا رفت. اما ادب خودت هم بیشتر شده است. اخلاصت هم بیشتر شده است. وقف انسان را بزرگ میکند. یعنی تا حالا میگفتم: مزرعه من، خانه من، حالا میگویم: این مزرعه برای همه! معلوم میشود از فرد بیرون آمدیم.
اینکه میگویند: ازدواج خوب است. جوانها فکر میکنند، ازدواج خوب است برای شهوت. نه کاری به شهوت ندارم. شهوت هم هست. اما ازدواج خوب است برای اینکه آدم در ازدواج بزرگ میشود. آدمی که همسر ندارد دائم میگوید: خودم، کتم، شلوارم، کیفم، کفشم، تا ازدواج کرد میگوید: خودم و زنم و مادر زنم و پدر زنم و بچهام! گشاد میشود. یعنی این ازدواج انسان را از خودم بیرون میآورد. وقف، میگوید: خانه من، بعد میگوید: خانه ما!
نشانه دلسوزی است. نشانه نوع دوستی است. آدمی که یک چیزی را وقف میکند به تاریخ نگاه میکند. فانی را باقی میکند. میگوید: من باشم، این ارث را بچهها تقسیم میکنند. اگر وقف کنم برای میلیونها میشود. وسیله محبوب شدن است. به قصد اینکه خود انسان نیتش محبوب شدن نباشد.
7- وقف، سیره پیامبر اکرم و معصومین(علیهمالسلام)
پیغمبر ما موقوفه داشته، حضرت امیر موقوفه داشته. امام کاظم موقوفه داشته است. موقوفاتشان در کتاب بحار آمده است. در یکی از جنگها که پیروز شدند، زمینی را گرفتند، یک تکه زمین هم به حضرت علی دادند. امیرالمؤمنین شروع به حفاری کرد و یک چاه کند. یک مرتبه آب مثل گردن شتر از چاه بیرون آمد. گفتند: بشارت، بشارت! گفت: چه شد؟ گفتند: چاه شما به آب خورد آن هم چه آبی؟ فرمود: چرا به من بشارت میدهید؟ کاغذ بیاورید بنویسم این وقف است. برای حاجیها و زائرها و مستضعفین، شما انشاءالله اگر مدینه بروید. چسبیده به مدینه نزدیک مسجد شجره که حاجیها لباسشان را عوض میکنند، آنجا یک آبار است، آبار جمع بئر است، بئر یعنی چاه، آبار علی! هنوز هم اسم علی بن ابی طالب هست. درش را بستند رویش نوشته: آبار علی! جالب اینکه آب آن چاهها با آب مدینه فرق دارد.
ما یک ماه رمضانی مدینه بودیم. کنار چاهها رفتیم. دیدیم مردم مدینه با ماشین میآیند آب از چاهها برمیدارند برای مصرف خودشان. مثل الآن که آب معدنی میگویند. اینها همه موقوفات داشت. بعد فرمود: وقف شد، «هذه صدقه» این صدقه است. «لا تباع» مال وقف را نمیشود فروخت.
من یک چیزی تلخ است بگویم. زیادی گوش بدهید. تلخ است ولی واجب است بگویم. افراد زیادی مغازه دارند ولی چون وقف است، قیمتش را پایین میآورند. مثلاً دو تا مغازه در بازار روبروی هم است. هر مغازهای چهل متر است. این چهل متر را شخصی بخواهی اجاره کنی، میگوید: ماهی چند میلیون، این یکی چون برای اوقاف است، یک صدم، یک پنجاهم، یک دوم. این کار خلاف شرع است. به چه دلیل؟ امام رضا فرمود: اگر میخواهید بفهمید کار شما درست است یا غلط است در نماز جمعه بگویید. اگر در نماز جمعه خجالت کشیدی بگویی، پیداست یک ریگی در کفش تو است. ما باید یک تابلو اداره اوقاف دم این مغازه بزند. مردمی که عبور میکنید! عابرین محترم این مغازه با مغازه روبرو یکسان است. ولی مغازه روبرو ماهی پنج میلیون کرایهاش است. این مغازه را ماهی صد هزار تومان میدهد. چرا؟ بخاطر اینکه از وقف سوء استفاده میکند. آقا قرارداد بستیم. خوب قرارداد حتی اگر ضرر هم کردیم، شما اگر معامله قطعی هم بکنید بعد معلوم شد کلاه سر شما رفته است، معامله را به هم بزنید. در معامله هم اختیار داریم معامله را به هم بزنیم. یک جاهایی انسان میتواند معامله را بر هم بزند. البته مسأله فقهی این را از مراجع بپرسید. من مسأله فقهیاش را نمیدانم. ولی کار بیوجدانی است. چون این برای اوقاف است کرایه نصف بدهم. هرکس یک جایی نشسته باید خجات نکشد و بگوید: این مغازه من وقفی است و ماهیانه اینقدر به اوقاف میدهم.
اوقاف هم باید حواسش را جمع کند هرجا وقف میکنیم اول نگوید: ده درصد به خود من بدهید. یکسری از مردم حرفی ندارند وقف کنند، از اوقاف میترسند. میگویند: تا وقف کنیم، اول مثل حلوای نذری که به کسی میدهیم در راه خودش میخورد. کاری کنیم که...
یک کار خوبی که در کمیته امداد شد، این بود که مردم صدقه میدادند در صندوقهای کمیته امداد گفتند: صدقهها را که جمع کردید، ده درصد برای کمیته امداد بردارید. گفتند: چرا برداریم؟ آن کسی که صدقه میدهد برای فقرا میدهد. حالا کمیته امداد خرج دارد. خرجش را از جای دیگر حل کند. من که یک پول برای کمیته امداد میاندازم برای فقرا میاندازم. برای این نیست که وسط راه تو هم یک ناخنک بزنی. اوقاف ناخنک نزند. خرجش را از جای دیگر تأمین کند. آن کسی که وقف میکند خاطرش جمع باشد که همانطور که واقف گفته میرسد. نظر واقف تأمین میشود. ولی وقتی واقف میگوید: والا وقف چه کسی کنیم؟ بعد وقف چه میشود؟ خود اوقاف و مدیریت چه میکند؟ باید اطمینان پیدا کنند. اگر مردم مطمئن شوند، اطمینان مردم بالاترین سرمایه برای حکومت است. برای اوقاف است.
«لا تباع» ملک وقفی فروخته نمیشود. «وَ لا تُوهَبُ» کسی حق هبه کردن ندارد، «وَ لا تُورَثُ» (تهذیبالاحکام، ج 9، ص 148) حق ندارند دیگران به دیگران ارث بدهند. اگر کسی ملک وقف را فروخت. شما هم اطلاع بدهید. نگویید: به ما چه! شما اگر میدانید زمین و خانه و مغازه فلانی وقف است، یک اطلاع به محلی که باید بدهی بده. که آقای قرائتی در یک خانه وقفی نشسته است. این خانه که ایشان نشسته کرایهاش اینقدر است. به شما چقدر میدهد؟ آخر آبرویش میریزد. باسمه تعالی به درک! اول کسی که آّبروی کسی را برد، حضرت علی بود. نمایندهای به نام عثمان بن حنیف داشت. در یک مهمانی رفت که همه اشراف بودند. فقرا نبودند. حضرت امیر یک نامه نوشت. تو نماینده من هستی. شنیدم به یک مهمانی رفتی که همه پولدار بودند و فقرا نبودند. این نامه حضرت علی 1400 سال است آبروی عثمان بن حنیف را برد. این کوفتش شد کبابی که خورد. یک کباب خورد یک نامه تاریخی از حضرت علی دریافت کرد. این یعنی چه؟ یعنی حضرت علی به خودش اجازه میدهد آبروی نماینده خودش را ببرد. باید فرد فدای جامعه شود. قانون اسلام این است. «و لیکن نظرک عامه» تو نظرت مردم باشند. نطرت خواص نباشند. که حالا ایشان شخصیت است. ایشان پسر و دختر فلانی است. برادر فلانی است. شریک فلانی است. هرکس میخواهد باشد. ما یک مقدار جمهوری اسلامی را مواظب باشید جمهوری رودروایسی اسلامی نباشد.
خدا آیت الله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. به امام خمینی پیغام داد. فرمود: اگر میخواهید جمهوری اسلامی سفت شود، اگر قاضی هم خلاف کرد، دو تا شلاق هم به قاضی بزنید که مردم بدانند قصه جدی است. قاضی هم شلاق خورد. این پیام آیت الله العظمی گلپایگانی به امام خمینی بود. رابطش هم یکی از علما است. گفت: به ایشان بگویید: اگر میخواهید جمهوری اسلامی محکم شود، رودروایسی نکنید. نماینده امام است ولی اگر سفرهای رفته که اشراف است، باید همه بفهمند ایشان کجا بوده است. حضرت امیر در نامه 25 به مسئول زکات میگوید: یکجایی میروی زکات بگیری خانه کسی نخوابی. «انزل الی ماءهم» کنار چشمه آب برو. برای اینکه خانه هرکس بروی بخوابی، صبح به هرکس بگویی: زکات بده. میگوید: هان، دیشب خانه فلانی خوابید. او را پر کردند. کانالیزه کرده است. خانه کسی نخواب. از مردم سؤال کن زکات دادید یا نه؟ اگر گفتند: ندادیم، به حرفشان اطمینان کن. نگو باید بازرس ویژه بفرستم. اگر مؤمنی گفت: من زکات دادم قبول کن. الآن مراجع ما به هیچکس نمیگویند: خمست را دادی یا نه؟ این مهم است. یک جمله از آیت الله العظمی صافی شنیدم. خیلی برای من مهم بود. یکی از مقلدین ایشان نزد ایشان رفت. گفت: ما دو سه سال است به شما سهم امام نمیدهیم وضع مالی ما چنین و چنان شده است. ایشان یک جمله گفت خیلی برای من که 55 سال است آخوند هستم مهم است. گفت: کسانی که به من خمس میدهند من خوشحال نیستم. خمس گرفتم! خوشحالم این بدهیاش را داد. خوشحالم این بری الضمه شد! این بدهکار بود داد. خوشحال نیستم که به من داد یا به کس دیگر داد. من برای گرفتن خوشحال نیستم. برای نجات او از قهر خدا خوشحال هستم. این خیلی مهم است. انسان به جایی برسد که وقتی پول میدهند کیف نکند. بگوید: میخواهی بده و میخواهی نده. همه شان معمولاً اینطور هستند. دانه درشتهای ما...
حضرت علی(ع) در مدینه خانهای داشت. گفت: این وقف خالهها و نسل خاله. این مسألهی خاله با عمه فرق دارد. پدر و مادر، سفارش مادر بیشتر شده است. خاله و عمه سفارش خاله بیشتر شده است. در حدیث داریم گفت: مادرم از دنیا رفته، گفت: اگر خاله داری... برای پسرخالهها، حضرت امیر یک چنین کاری کرد.
8- رعایت اولویتها در وقف
ببینید عمر ما کوتاه است. توشه ما کم است. نیاز ما شدید است. خطر قیامت زیاد است. راه حل وقف است. وقف جبران مافات است. یعنی اگر تا به حال کاری نکردیم... در وقف هم سر خود وقف نکنید. خیلی از وقفهای ما ثواب ندارد. در یک کوچه شش تا مسجد است. واقعاً نیاز است؟ مسجدها پر میشود؟ من میخواهم حسینیه به اسم خودم باشد. ببینید چه چیزی نیاز است. گاهی یک چیزی نیاز نیست و وقف شما ثواب ندارد. به آدمی که تشنه نیست آب بدهی اجر ندارد. آب را به تشنه بده. با یک اسلام شناس و مجتهد عادل و یک کسی که نیاز جامعه را بداند مشورت کنید. در وصیت هم همینطور است. وصیت کرده چنین و چنان! این وصیتها را مشورت کن. یک بنده خدایی وصیت کرده اگر من مردم در روستایی بروید که متولد شدم مرا دفن کنید. در روستا هم دو متر برف آمده بود. این وارثها پیرشان درآمد تا این جنازه را بردند. قربانت تو زنده بودی زحمت دادی. حالا هم که مردی وصیت نامهات اسباب دردسر است. بگو: هرجا آسان است مرا خاک کنید. امام وصیت نامهی بزرگ و طولانی نوشت، یک کلمه نگفت: مرا کجا خاک کنید! تو کار خوب کن، هرجا بود بود. ما هی سعی میکنیم کنار حرم باشد. کنار امامزاده باشد. پول یک خانه را میدهیم برای اینکه قبر ما نزدیک امام رضا باشد، حال آنکه این امام رضا میگوید: تو یک خانه بخر، چهار تا وام خانه به چهار جوان بیخانه بده. من تو را نزد خودم میآورم! خدا در قرآن میگوید: «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ» (هود/37) گفت: در بیابان کشتی... گفت: خودم آبش را میآورم! کشتی را تو بساز. آبش با من. از زمین و آسمان آب جوشید و کشتی نوح در آب افتاد. شما خیلی برای مردن و مقبره فکر نکنید. وقف میکنید وقف واجبات کنید.
بعضی میگویند: من میخواهم محراب مسجد را بسازم. میگوییم: مسجد بدون محراب هم میشود نماز خواند. مسجد الآن تنگ است. اجازه بده بیست متر زمین اضافه کنیم. مسجد کتابخانه ندارد. در مسجد یک عده فقیر هستند. میگوید: نه من میخواهم کاشیهای محراب را بدهم. اینها اخلاص نیست. دنگی است. بعضی لاتها میگویند: من یک نفس سی کیلیو آّبقوره سر میکشم. خیلی غلط کردی که یک نفس سی کیلو آبقوره سر کشیدی. خیلی از کسانی که وقف میکنند، چون روی یک دندگی است، میگوییم: آقا در این جاده ساعتی دویست ماشین رد میشود. مسجد ندارد. میگوید: نه من میخواهم در جادهای مسجد بسازم که خانه پدری من است. میگوییم: در این روستا در روز چند ماشین عبور میکند؟ آخر برای یک کیلو آرد نانوایی باز نمیکنند. تو برای پنج نفر نماز خوان، مسجد را در جادهای ببر که شلوغ است. میگوید: نه، آن روستا، روستای پدری من است. کارهای ما مخلوط با نفس و هوس است. وقفی ارزش دارد که با یک مجتهد عادل نیاز اولویت... حدیث داریم «لا قُربَة بِالنَوافِلِ اذا اضرَّتْ بِالْفَرائِضِ» (نهجالبلاغه/حکمت39) اگر کار واجب مانده و شما کار مستحب انجام میدهی، کار مستحب ارزش ندارد. اگر زن دارد نماز شب میخواند. زیارت عاشورا میخواند. شوهرش با او کاری داشت. این دیگر حق نماز شب خواندن ندارد. باید ببیند شوهرش چه میگوید. اینطور نیست که زن مؤمن دائم زیارت عاشورا بخواند و شوهرش از او راضی نباشد. یا مرد مرتب مسجد میرود و زنش در خانه تنها میترسد. این عبادت نیست. آقا رفتم سینه زدم. باسمه تعالی بیخود سینه زدی. خانمت در خانه تنها بود، میترسید. اگر خانم تو در خانه میترسید. مادرت میگوید: نزد من باش. پدرت میگوید: نزد من باش. تو حق نداری مسجد بروی و مستحب انجام بدهی. کارهایتان را با یک اسلام شناس چک کنید.
ما نگران هستیم که هم جان بکنیم و هم پول بدهیم. روز قیامت هم بگویند: اینها برای خدا نبود. نفست بود. هوست بود. خدایا، اساتید دانشگاه، معلمین، روحانیون، اینهایی که زمین و مزرعه برای وقف ندارند. یادداشتهایشان را وقف کنند. چکیده تجربههایش را یک کسی در بیست صفحه بنویسد و بگوید: ببین من سی سال مدیر کل و استاندار و امام جمعه بودم. سی سال تجربهام را در دو صفحه نوشتم. من این کار را کردم خیلی خیر دیدم. تمام سخنرانیهای سی چهل سالهام را در یک سیدی کردم و سیدی هم قفل ندارد. راجع به هر مسألهای یک سیدی میخرند و تکثیر میکنند. هر مسألهای میخواهد در کامپیوتر میگذارد و بحثهای مرا میبیند و خودش هم یک چیزی روی آن میگذارد. انسان میتواند یادداشتهایش را وقف کند. ما اگر خواسته باشیم خیر برسانیم، راه خیر رساندن یکی دو مورد نیست. باید فکر کنیم عمر ما مبارک باشد.
خدایا آنچه به ما دادهای مبارک قرار بده. قیامت را روز حسرت و خسارت ما قرار نده. در کنار توسعههای سیاسی و اقتصادی که در تلویزیون میگویند، خدایا روح ما را توسعه بده. نگاه ما را توسعه بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
منبع/http://qaraati.ir/show.php?page=darsha&id=2436