متن کامل سخنرانی استاد قرائتی ۲۷ مهر ۹۶ درسهایی از قرآن 27/07/96
درسهایی از قرآن موضوع : شناخت ظرفیت گسترده انسان
تاریخ پخش : 96/07/27 روز پنج شنبه
متن درسهایی از قرآن شناخت ظرفیت گسترده انسان
درسهایی از قرآن ۲۷ مهر ۹۶
*برای مشاهده متن کامل سخنرانی استاد قرائتی درسهایی از قرآن ۲۷ مهر ۹۶ به ادامه مطلب مراجعه کنید*
هزینه استفاده از این مطلب:
برای تعجیل در فرج امام زمان یک صلوات در بخش نظرات همین مطلب بفرستید
موضوع: شناخت ظرفیت گسترده انسان
تاریخ پخش: 27/07/96
برای مشاهده پاسخ های این هفته کلیک کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت عزیزان هستیم. اساتید و دانشجویان دانشگاه شاهد در جوار مرقد مطهر حضرت امام، برای شادی روح امام و شهدا هم یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
این بحث برای معلمین، اساتید، طلاب فکر میکنم بحث خوبی باشد. دیروز به ذهنم آمد و چند ساعتی مطالعه کردم و خدا یک چیزهایی به ذهن من انداخت. بحث ظرفیت است. چون ما بیشتر میگوییم: علمش زیاد شود. قرآن نمیگوید: علمت زیاد شود. میگوید: خودت زیاد شوی. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (طه/114) نمیگوید: «ربّ زد علمی». «ربّ زد علمی» یعنی لیسانس هستم، فوق لیسانس شوم. فوق لیسانس هستم، دکتر شوم. دکتر هستم، آیت الله شوم. این «زد علمی» است. «زدنی» خودم بزرگ شوم. الآن ما مشکل ظرفیت داریم. آدمهایی هستند ظرفیت دارند، جوان هم هستند ولی بی عرضه هستند. پس بحث ما بی عرضگی و با عرضگی است. جوهر دارد یا جوهر ندارد. بی جوهری، با جوهری، موضوع بحث این است که ظرفیت و عرضه! این خیلی مهم است.
1- هستی در اختیار انسان
نحوه استفاده کردن، در سوره ابراهیم چند تا «سَخَّرَ» کنار هم چسبیده است. «سَخَّر» یعنی در اختیارت قرار دادم. «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک» (ابراهیم/32)، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» (ابراهیم/33)، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33)، «سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32) شش تا «سَخَّر» داریم که میگوید: ابر و باد و مه و خورشید دست تو است. می گوییم: پس گیر کجاست؟ میگوید: تو بی عرضه هستی. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) دو میلی متر گوگرد اگر مدیریت شود، تا خدا پیش میرود. این گوگرد را به کبریت میزنی روشن میشود، وصل به چراغ گاز میشود. چراغ گاز وصل به غذا میشود. غذا وصل به انسان میشود و انسان وصل به خدا میشود. یعنی گوگرد تا خدا پیش رفت. چون مدیریت شد. اما اگر مدیریت نباشد، یک بشکه گوگرد هم یک سیب زمینی را نمیپزد. این مسأله اینکه چگونه استفاده کنیم؟ مسأله مدیریت...
2-عقل و روح، ظرفیت بزرگ انسان
یکبار حضرت امیر دست کمیل را گرفت و گفت: از شهر بیرون برویم. آدم منقلب میشود. حضرت امیر شاگرد نداشت. نگذاشتند سخنرانی کند. در خانه نشست، یکبار خواست حرف بزند باید دست کمیل از اصحابش را بگیرد و بیرون شهر برود. به کمیل گفت: یا کمیل! «یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ» (نهجالبلاغه، حکمت 147) دلها ظرف است. «فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا» چه کسی ظرفیتش بالا است؟ هر قلبی، هر روحی، ظرف است. ظرفیت چه کسی بالا است. بسیاری از انحرافها و لغزشها برای این است که ظرفیت خودمان را نمیشناسیم. زمان شاه سوار اتوبوس شدم، مسافرتی بود. یک نفر دید ما یک طلبه هستیم. گفت: آقای راننده شیخ وارد شد. موسیقی را روشن کنید. میخواست حال ما را بگیرد. او هم موسیقی را روشن کرد. من گفتم: چه کنم؟ پیاده شوم. داد بزنم. ساکت باشم. دید من چیزی نگفتم، گفت: شیخ! از این موسیقی خوشت آمد؟ گفتم: کار به حلال و حرامیاش ندارم. این را یک رقاصه دارد برای من میخواند. من میتوانم دانشمند شوم. کسی که ظرفیت دارد دانشمند شود، حیف نیست مخش را در خدمت رقاصی بگذارد؟
آقا مجاز است. ارشاد گفته: مجاز است. مجاز باشد. تو حیف هستی. من کار به حلال و حرامیاش ندارم. یک کسی هندوانه دزدید گفتند: حرام است. گفت: من کار به حرام بودنش ندارم. برای خنکیاش میخورم. شما حیف هستید. شما بیش از لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و آیت الله هستید. قرآن بخوانم. «وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» (مائده/18) 2- «الیه المنتهی» تا خدا پیش میروید. 3- « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31) ظرفیت علمی شما بی نهایت است. «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر/29) روح خدا در تو هست. «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (تین/4) بهترینها ساختمانها برای تو هست. تمام موجودات دَمَر هستند. افقی هستند. خزندهها، پرندهها، گزندهها، تنها موجودی که سیخکی راه میرود انسان است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم» یعنی «لقد خلقنا الانسان سیخکی» همه دَمر هستند جز ما.
3- کرامت و فضیلت الهی انسان
تو خلیفه هستی «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة» (بقره/30) پس بدانید، «فضلنا بنی آدم» فضیلت داری. «کَرَّمْنا بَنِی آدَم» (اسراء/70) کرامت داری. «احسن تقویم» داری. «نفختُ فیه من رُوحی» ظرفیت بی نهایت علمی داری. «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» (نجم/9) پس انسان ظرفیتش بالاتر از این حرفهاست که ما حساب میکنیم. خودمان را بشناسیم. این یک مسأله.
بارها گفتم باز هم تکرار کنم چون وارد چهلمین سال میشویم. سه چهار نسل از مخاطبین ما عوض شدند. چطور ماشین، ماشین شد؟ پنج کار شد. 1- معدن آهن کشف شد. 2- آهن استخراج شد. 3- ذوب شد. 4- قطعه سازی شد. 5- قطعات مونتاژ شدند و ماشین شد. همان کاری که روی ماشین شد، حفظ کردید... اینکه من میگویم، شما بگویید ببینیم. 1- کشف 2- استخراج 3- ذوب 4- قطعه سازی 5- مونتاژ. همین پنج کار را روی خودمان بکنیم و خودمان را کشف کنیم. خودت را کشف کن، تو چه کسی هستی؟ این کسی که عمرش را تلف میکند نمیداند چقدر میارزد. بچه که یک سکه میدهد و یک آدامس میگیرد، نمیفهمد سکه چیست؟ مشکل ما این است که نمیشناسیم. هستی را شناختیم، فکر میکنیم انرژی هستهای در جمادات هست، قبول دارد این را که خداوند انرژی هستهای را در جمادات قرار بدهد، در کلهی من قرار ندهد. یعنی کلهی من از خاک پستتر است. این خدایی که انرژی هستهای را در طبیعت گذاشت در مغز من هم میگذارد. یعنی چه؟ یعنی من بی نهایت هستم.
4- غواصی انسان در دریای شور و شیرین دنیا
در مورد جوهر، در سوره فاطر بعد از سوره یس، یک آیه داریم میفرماید: اول معنا کنم. بحر یعنی چه؟ ملح یعنی چه؟ یعنی نمک، «لا یَسْتَوِی» (نساء/95)، «ما یَسْتَوِی» (فاطر/12) اینها مساوی نیستند. قرآن میفرماید: «ما یَسْتَوِی الْبَحْران» (فاطر/12) دو تا دریا مثل هم نیستند. «هذا عَذْبٌ فُرات» یکی گوارا است، شیرین است. «وَ هذا مِلْحٌ أُجاج» یکی هم تلخ و شور است. میگوید: مسأله جوهر است. «وَ مِنْ کُلٍّ» از هر دو دریای شور و شیرین، «تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» گوشت ماهی در هردو هست. «وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً» لؤلؤ و مرجان در حلیه هست. «تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ» قایقرانی هم در هردو هست. قایقرانی، کشتیرانی، میخواهد بگوید: گیر شرایط نباش. کامپیوتر داریم یا نداریم؟ کولر گازی است یا آبی است؟ کتابخانه چند تا کتاب دارد؟ اینها همه شوخی است. امامی که در کنار مرقدش بحث پر میشود، حاج احمد آقا میگفت، خدا رحمتش کند. میگفت: کتابهای امام هیچوقت از دویست تا بیشتر نشد. با دویست کتاب دنیا را تکان داد. حسینیهی جماران گچ و خاک است. سفید هم نکردند، در حسینیهی گچ و خاک دنیا را تکان داد. اگر جوهر باشد کتاب هم نباشد...
آیت الله سبحانی میگفت: الغدیر چاپ شد، امام میخواست بخرد، پول نداشت، یک جلد یک جلد از آیت الله شبیری میگرفت مطالعه میکرد و پس میداد و جلد بعد را میگرفت. اگر جوهر مطالعه باشد، کتاب هم نداشته باشی دانشمند میشوی. اگر نماز خوان باشید مهر هم نبود با برگ درخت نماز میخوانید. اما اگر نمازخوان نباشید، سجاده اندازه یک بقچه حمام داشته باشد، باز هم نماز نمیخواند. گیر در امکانات نیست. امکانات بی اثر نیست. اما حرف اصلی را هنر شما می زند. تابلو میخوانیم همه اقتصاد مقاومتی است. تولید، اشتغال، بابا، این همه زمین در دانشگاه است. با یک مدیر از وزارت کشاورزی بیاید، اینها را تبدیل به درخت میوه کند. جوان تابستان در زمین بغل درخت نشسته، درخت بی حاصل، آخر این را باید چه گفت؟ غیر از اینکه باید گفت: باسمه تعالی بی عرضه هستی.
در یکی از استانها دانشگاه رفتم. گفتم: اینجا چند هکتار است. بعد تقسیم کردیم به تعداد دانشجوها هر دانشجو 550 متر زمین داشت. آنوقت یک کیلو سبزی را میرفتند بیرون میخریدند. گیر در بی هنری است. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
اگر مکانیک باشد و جوهر داشته باشد، با ماشین قراضه بهترین سفرها را میرود. اما اگر رانندگی و مکانیکی بلد نباشد، بهترین ماشین را در کیلومتر اول در دره میاندازد. چاقوکش باشد استکان را میشکند و با نلبکی آدم میکشد. چاقو کش نباشد، خنجر شمر هم دستش بدهی، مرغ نمیتواند بکشد. مشکل ما مشکل عرضه است. ظهر میشود، پانصد نفر نشستند. میگویید: مؤذن نیامده است؟ نه! یکی از این پانصد تا جرأت نمیکند بگوید: الله اکبر! خجالت میکشد. فوق لیسانس است از گفتن الله اکبر خجالت میکشد. طرح تحول هم شوخی است. مرد تحول میخواهیم، نه طرح تحول! مقام معظم رهبری فرمود: تولید علم نه تولید مقاله! ظرفیت، سوره فاطر...
صیاد هستی، اگر تو جوهر صیادی داشته باشی، در هردو دریا ماهی هست. اگر تو غواص باشی در هردو دریا لؤلؤ و مرجان هست. اگر تو ناخدا باشی در هردو دریا میتوانی قایقرانی و کشتی رانی کنی. گیر در هنر است. مسلمان و غیر مسلمان ندارد. بعضی غیر مسلمانها ظرفیت دارند، بعضی مسلمانها ظرفیت ندارند. این ظرفیت کار به دین ندارد. قرآن از یهودیها تعریف میکند. میگوید: بعضی یهودیها به قدری ظرفیت دارند که «وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْک» (آلعمران/75) اگر کلی پول به او بدهی برمیگرداند. یعنی دزد نیست، امین است. «وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْک» یک کسی هم یک قران بدهی پس نمیدهد. یعنی در غیر مسلمانها هم افرادی هستند ظرفیت دارند و افرادی هستند ظرفیت ندارند.
یک سفر خارج رفته برگشته است. حالا هرجا مینشیند سفر خارج را میگوید. زمانی که ما اتریش بودیم، قهوه را اینطور میخوردیم. زمانی که بلژیک بودیم، اینطور آروغ میزدیم. زمانی که نمیدانم چه... یک سفر رفته، تازه در بانک پول گذاشته است. سبزی هم که میخرد به سبزی فروش چک میدهد. تازه ساعت مچی خریده، یک لحظه یکبار نگاه به ساعت مچیاش میکند. ظرفیت نیست. مثل مشکی که آب کم دارد، چون آبش کم است لق لق میکند. پر باشد مشک پر سر و صدا ندارد. پول خرده جرق جرق دارد. اسکناس صد هزار تومانی جرق جرق ندارد. گیر در ظرفیت است. من این خواستگار را قبول نمیکنم. من لیسانس هستم. شوهر من باید پروفسور باشد. حالا پروفسور نیست. در شأن ما نیست. ما فرهنگمان اینطور است. من اطلاعاتی دارم. میدانم کوه هیمالیا چند متر است، او که نمیداند کوه هیمالیا چند متر است چه ربطی به ازدواج دارد. اقیانوس اطلس عمقش چقدر است. چه کار به زندگی دارد؟ نصف درسهایی که میخوانید کشک و پشک است. بخوانید جایی آباد نمیشود. نخوانید هیچ جا... کمک کنید. نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. درسهایی در دانشگاه و دبیرستان گفته میشود که اگر بدانیم جایی آباد نمیشود. اگر ندانیم جایی خراب نمیشود. یک جای دیگر را باید... کلید جای دیگر است. در اتاق که وارد میشوی، اگر بدانی کلید کجاست و دست بزنی، روشن میشود. چون نمیدانی هی دیوار را فشار میدهی، آخر هم در تاریکی هستی. ظرفیت! جوهر!
5- نقش ایمان در بالابردن ظرفیت انسان
از چیزهایی که ظرفیت را بالا میبرد، یکی ایمان است. اگر کودک دستش در دست پدرش باشد آرامش دارد. اما اگر تنها در کوچه راه برود، هرکس نگاهش کند میترسد. دستمان را در دست بابا گذاشتیم. آرامش پیدا میشود. اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد، قطره که وصل به اقیانوس شود اقیانوس است. وصل به دریا شد، دریا است. این معرفت خیلی مهم است. یک قصه بگویم. ساحرها را فرعون دعوت کرد و با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید. گفتند: باشد. سکه هم هست؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (شعرا/41) اجری به ما میدهی اگر با سحر و جادو آبروی موسی را بریزم؟ بله اجر میدهم. «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (شعرا/42) اصلاً به شما کارت سبز میدهیم مستقیم به دربار بیایید. ساعت هشت به فرعون گفتند: به ما پول میدهی با سحر و جادو آبروی موسی را بریزیم؟ گفتند: بله! منتظر یک سکه بودند. معجزه موسی را که دیدند، «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ» (شعرا/46) همه به سجده افتادند، «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِین» (شعرا/47) فرعون گفت: شما را تکه تکه میکنم. گفت: بکن! «لا ضیر» مشکلی نیست. مرا بکش! «إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (شعرا/50) تو زوری نداری، فرعون هستی! فرعون «إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا» (طه/72) قضاوت تو در همین دنیاست و دنیا هم چیزی نیست. این نیم ساعت پیش به یک سکه چشم داشت، ساعت هشت به یک سکه چشم داشت، ساعت هشت و نیم گفت: کره زمین کوچک است. حکومت تو حکومت کره زمین است و زمین هم چیزی نیست. «إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا» انسان کیست؟ انسان بی جوهر یک سکه نزدش مهم است. انسان با جوهر کره زمین را بدهی خلاف نمیکند. حضرت علی فرمود: کره زمین را به من بدهند که گناه کنم حتی پوست جو از دهان مورچه بگیرم، نمیگیرم. ظرفیت را اینها بالا میبرد. ساحران بی دین چشم به سکه داشتند. ساحران مؤمن گفتند: کره زمین چیزی نیست.
خدا به موسی گفت: نزد خضر برو شاگردی کن. حضرت خضر پیغمبر بود. گفت: یک علومی دارد که تو بلد نیستی. برو یاد بگیر! وقتی آمدند یک مصاحبه کرد، در مصاحبه گفت: تو نمیتوانی صبر کنی، ظرفیت نداری. «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» (کهف/68) تو که نمیدانی. وقتی نمیدانی صبر هم نمیکنی. این یعنی ظرفیت بالا. علم ظرفیت را بالا میبرد، ایمان ظرفیت را بالا میبرد.
همه مشکلاتی دارند. چرا چنین شد؟ چرا چنین شد؟ بد نیست این تکه را زیادی گوش بدهید. مثلاً میگوییم که: خدا عادل است. چرا چنین شد؟ چرا زلزله شد؟ چرا سیل آمد؟ چرا مریض شد؟ چرا جوانمرگ شد؟ چرا تصادف کرد؟ ده میلیون چرا در بیابان بریز. جوابش این است ما اگر اطلاعاتمان وسیع باشد این چرا را نمیگوییم. از جمله اگر بدانیم دیگران هم مشکل دارند. وقتی شما بخواهی تنها روزه بگیری، سخت است. اما اگر دیدی همه روزه هستند برایت آسان میشود. ببین این مشکلی که تو داری باقی هم دارند. یک کسی آمد گفت: من کنار خیابان ایستاده بودم. کسی آمد گفت: مارمولک! به من گفت: مارمولک! زمانی که فیلم مارمولک را نشان میداد. گفتم: دیگر چه گفت؟ گفت: همین را گفت. گفتم: مارمولک چیزی نیست. به پیغمبر میگفتند: «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» (حجر/6) «انَّ» یعنی حتماً، جمله اسمیه یعنی حتماً. لام «لمجنون» لَ یعنی حتماً،«إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» یعنی حتماً حتماً حتماً تو دیوانه هستی. به تو گفتند: مارمولک! حتی دیوانه نگفتند. به پیغمبر با سه تأکید دیوانه گفتند. ما بدانیم دیگران هم این مشکل را دارند. این یک مورد. آسان میشود.
بدانیم این مشکلات غرور ما را میشکند. سنگدلی ما را برطرف میکند. چون انسان تا گرفتار نشود، حدیث داریم اگر بیماری و مرض و مرگ نباشد انسان خیلی گردن کلفت است. اینکه گاهی بیمار میشود و گاهی مریض میشود و گاهی میمیرد بادش خالی میشود و غرورش کم میشود. مشکلات، 1- دیگران هم مشکل دارند. 2- مشکلات ما را یاد خدا میاندازند. 3- غرور ما را میشکند. 4- مشکلات ما را به یاد دردمندان میاندازد. 5- مشکلات ما را به فکر دفاع و ابتکار میاندازد. 6- مشکلات ارزش نعمتهای قبلی را به ما هشدار میدهد. 7- مشکلات کفاره گناهان است. 8- مشکلات سبب دریافت اجر و پاداش اخروی میشود. 9- مشکلات هرچه باشد تمام شدنی است. 10- مشکلات زنگ بیدارباش برای قیامت است. این اطلاعات مشکلات را آسان میکند.
خدا به پیغمبر میگوید: مشکل داری؟ دیگران هم مشکل دارند. «اصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ» (احقاف/ 35) باقی انبیاء هم صبر کردند، تو هم صبر کن. در یک آیه میگوید: رزمندگان ترکش در بدن شما است؟ بله، صدامیها هم ترکش در بدنشان است. «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ» تألمون با الف یعنی درد. اگر شما درد میکشید، «فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ» (نساء/104) اینها هم در بدنشان ترکش است. منتهی شما در راه خدا بودید و برای دفاع بودید، اینها بخاطر اینکه... صدام هوس کرد، سردار عرب، سردار قادسیه شود. او بخاطر هوس حمله کرد و شما بخاطر وظیفه شرعی دفاع کردید. فرق میکند. چاقوکش و جراح هردو شکم پاره میکنند. از چاقوکش پول میگیرند، چون میخواست بکشد. به جراح پول میدهند چون میخواهد جراحی کند. یک لیوان آب را بارها گفتم.
6- انگیزه الهی در کارهای دنیوی!
دانشجویان عزیز ارزش شما به لیسانس نیست. به دکتر و آیت اللهی نیست. ارزش ما این است که برای چه درس بخوانیم. درس خواندی پز بدهی، «لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاء» (کافی/ج1/ص47) درس میخوانی از دخترعمویت کمتر نباشی. دختر میگوید: دخترعمویم لیسانس است. من چرا لیسانس نباشم؟ برای پز است. برای افتخار است. برای شغل است. هر نیتی داری ارزش شما به همان نیت است. مثل تکراری را دوباره بگویم.
یک لیوان آب را به سه نفر میدهیم، نمیخورند. یک نفر نمیخورد قهر کرده است. میگوید: از شما حرفی شنیدم ناراحت هستم. از دست شما آب نمیگیرم. یکی نمیخورد میگوید: تشنه نیستم. سومی نمیخورد، میگوییم: شما دیگر چرا؟ میگوید: چهارمی تشنهتر است. یعنی سه نفر آب نخوردند. یکی قهر کرده است. یکی تشنه نیست، یکی ایثار میکند. میگوید: چهارمی از من تشنهتر است. شما بگویید: زنده باد یک یا دو یا سه؟ زنده باد سه! یکی میآید دانشگاه برای شغل، یکی میآید دانشگاه برای ازدواج، یکی میآید دانشگاه برای حقوق، یکی میآید دانشگاه بیکار است. میگویند: چرا نیامدی؟ میگوید: دیروز کار داشتم. امروز هم که کار داشتم بیکار هستم. وقتی میگویند: چرا درس نیامدی؟ میگوید: کار داشتم. یعنی چه؟ یعنی چون بیکار هستم میآیم. آب خوردن هم همینطور است. سه تا نیت دارد. یکی آب میخورد تشنه است. گربه هم تشنه شود آب میخورد. گنجشک هم که تشنه شود آب میخورد. قرائتی و گربه و گنجشک یکی است. تشنه بودیم آب خوردیم، کمال نیست. یکی آب میخورد مکتبی است. آب مکتبی این است. سلام بر حسین و لعنت بر یزید! آب خوردن این یادی از امامت و عطش و شهادت و عصمت است. یکی آب میخورد میلیاردی، این آب خوردن اینطور است. خداوند برای هر قطره آبی که به حق نازل شد و یا به حق از چشمه جوشید و به حق مصرف شد، برای هر قطرهای که به حق نازل شد و به حق مصرف شد، الحمدلله! چند میلیارد میلیارد آب به حق نازل شد؟ یعنی ما در آب خوردن بتوانیم نیت کنیم. در آب نخوردن بتوانیم نیت کنیم.
یک حدیث است معروف است. نصفش را بگویم. به نظرم بعضی از شما حفظ باشید. «إِنَّمَا الاعْمَالُ بِالنِّیَّات» (دعائم الاسلام/ج1/ص4) یعنی ارزش کار به نیت است. شما دانشجو هستی، اگر برای پول درس میخوانید به شما بگویم. اولاً استخدام خبری نیست. باسمه تعالی خانمها، داماد آمد قبول کنید. قبول نکنید فکر نکنید استخدام میشوید و حقوق دارید. استخدام نیست. نیست! برادرها استخدام نیست. ما الآن آدم داریم فوق لیسانس است میخواهد در نهضت سواد آموزی بیاید، راهش نمیدهیم. دیگر بی سواد نیست. پس ببینیم آخر عمر شما چیست؟ حالا گیرم در استخدام باز شد، چهار نفر استخدام شدید. سی سال سر کار هستید، بیست سال هم بازنشسته هستید. سی سال و بیست سال پنجاه سال! پنجاه تا دوازده ماه ششصد ماه، ششصد تا صد هزار تومان کنار بگذاری شصت میلیون میشود. ششصد تا دویست هزار تومان کنار بگذاری 120 میلیون میشود. یعنی آخر پنجاه سال پول یک خانه است. حالا یا خانه کوچک یا بزرگ. چه دادم؟ پنجاه سال عمر، چه گرفتم؟ صد میلیون، دویست میلیون. نتیجه یک خانه! «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/1 و 2) نمیگویم: درس نخوانید. درس بخوانید. برای پول درس نخوانید.
بنده الآن پول ندهند سخنرانی میکنم. پول هم بدهید قبول میکنم. آقای ... امروز امتحان کن. (خنده حضار) پول بود، بود. نبود، نبود. چون رزق شما به داشتن نیست، به کامیابی است. خیلیها دارند الآن صدام یا شاه چند تا کاخ دارد؟ خودش کجاست؟ هرچه را از آن استفاده کردی رزق است. نه هرچه داری. ممکن است داشته باشی ولی رزق شما نباشد. رزق همه شما به حلال اندازهگیری شده است. تیزبازی نکنید. حدیث داریم کسانی که ناخنک به حرام میزنند، رزقش از حلال اندازهگیری شده است. ناخنک میزند از حرام، خدا سهم حلالش را کم میگذارد. یعنی باید یک باقلوا بخورد، دو تا میخورد فردا دکتر میگوید: قندت بالا رفته است. خانه خودتان هم نخورید. چون در مهمانی ناخنک زدی.
از چیزهایی که ظرفیت را بالا میبرد، اطلاعات است. ما خیلی وقتها نمیدانیم، چون نمیدانیم بی حوصلگی میکنیم. توجه به بزرگی هستی، خیلی در قرآن آیه داریم، «سَبَّحَ لِلَّه» با فعل ماضی، «یُسَبِّحُ لِلَّه» فعل مضارع است. سبحان مصدر است. «یسجد»، «کُلٌّ لَهُ قانِتُون» (بقره/116) در قرآن آیه داریم کل هستی سبحان الله میگوید. یعنی چه؟ یعنی نگاه کنید هستی در حال سبحان الله است. «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُم» (اسراء/44) ما سبحان الله را نمیشنویم. ولی هستی در حال سجده است. به قول آن آقا میگفت: «چمن پیاده میرود، سرو سواره میرود» هستی در راه تسلیم خداست. حالا شما تسلیم خدا باشید یا نباشید مهم نیست. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
7- نگاه درست به مشکلات زندگی
توجه به اینکه اگر یک سختی برای ما پیش آمد، چون آخر جوان است، میگوید: چرا این کار نشد؟ چرا قبول نشدم؟ چرا معاف نشدم؟ چرا اینجا تجارت سود نکرد؟ چرا ازدواج ناکام شد؟ همین چراها روی مغز آدم میرود و یک انسان افسرده درست میکند. روح اگر بزرگ باشد، کنار مرقد امام هستیم یک خاطره از امام بگویم. زمان جنگ یک بمبی سر کلاس نهضت سواد آموزی افتاد. همه آنهایی که سر کلاس بودند شهید شدند. خود خانم معلم دو تا پایش قطع شد. ما رفتیم شیراز و خانه به خانه تسلیت گفتیم. آمدیم به امام گزارش بدهیم. نشسته بودیم که خدمت امام برویم، آقای محمدی عراقی هم آن زمان رئیس سازمان تبلیغات بود. نشسته بود گزارش بدهد. من خبر نداشتم گزارش او چیست. با هم رفتیم و امام گفت: بفرمایید. او گفت: تو بگو. گفتم: نه شما بگویید. آقای عراقی گفت: در عملیات کربلای پنج دویست طلبه شهید شد. امام فرمود: خدا همه را رحمت کند. گفت: شما؟ گفتم: عرضی ندارم. گفتند: چرا نگفتی؟ گفتم: امام برای دویست تا تره خورد نکرد. من بگویم: بیست تا! اصلاً ما دیگر زدیم گاراژ! این را جوهر میگویند. این را ظرفیت میگویند.
زینب کبری میگوید: هرچه میبینم زیبایی میبینم. «ما رأیت الا جمیلا» بارها این مثل را زدم. بچه سر سفره حلوا را دوست دارد، از فلفل و پیاز و ترشی بدش میآید. دستش را در ترشی و فلفل میزند، جیغ میزند. ولی حلوا را دوست دارد. مادر بچه چون ظرفیتش بالا است، همان مقداری که ظرف حلوا شیرین است، ظرف ترشی هم شیرین است. یعنی نگاه به سفره میکند، برای پدر و مادر و برای صاحبخانه ظرف ترشی و ظرف حلوا یکسان است. اما برای بچه زنده باد حلوا و مرگ بر ترشی! این مهم است. یعنی نگاه انسان مهم است.
بنده خدایی فقیر شد. طلا فروختند و قالی فروختند. همه چیز را برای خرجی فروختند. دیگر بی پول شده بود. اثاثیه خانه را میفروختند و خرج میکردند. یک روز دید خانمش یک قابلمه برداشت که برود بفروشد. قابلمه مسی بود. زیر گریه زد. فکر کردند این دیگر برید و شکست خورد. گفت: اینقدر بی پول شدم که قابلمه آشپزخانه را برای خرجی بفروشم؟ «ان مع العسر یُسرا» صبر کن، انشاءالله خوب می شود. گفت: گریه من گریه شوق است. گریه میکنم که خدا چقدر مرا دوست دارد. چهل سال پیش خدا میدانست من امروز بی پول خواهم شد. به سرم انداخت یک قابلمه خریدم و چهل سال استفاده کردم. حالا قابلمه را میفروشم و خرج میکنم که نیاز به خلق نداشته باشم. من لذت میبرم که خدا از چهل سال پیش به فکر فقر امروز من بوده است. این نگاهها نشان دهندهی خیلی ظرفیت است.
بحث جنگ که میشد قرآن میگوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه/52) یعنی کشته شویم. الحمدلله شهید شدیم. پیروز شویم، الحمدلله پیروز شدیم. این نگاهها خیلی فرق میکند. به چه نگاهی دانشگاه آمدیم؟ به چه نگاهی با این رفیق شدیم؟ حدیث داریم هرکس در ازدواج فقط نظرش خوشگلی باشد و پول باشد، از هردو شکست میخورد. از آن طرف ازدواجش عقب میافتد و میخواهد خوشگلترینها را پیدا کند. آیا تو خودت خوشگل ترین هستی. خیلیها زشت هم هستند، میگویند: هر میمونی زشتتر است بازیاش بیشتر است. شکلی ندارد ولی دنبال خوشگلترین میگردد. ازدواجت عقب میافتد، حالا گیرم که خوشگلترین را پیدا کردی. فردا در خیابان کسی را میبینی در مهمانیها و عروسیها و عزاها، میگویید: اِ... این خوشگلتر از زن من است. این حدیث است. حدیث داریم اگر کسی نگاهش خوشگلی باشد، حسرت میخورد. چون بالاخره از او خوشگلتر پیدا میشود. تا پیدا شد حسرت میخورد. باید همسر نگاهش کرد قابل قبول باشد. لازم نیست خوشگلترین باشد. یک بحث علمی، واقعاً آنهایی که خوشگلترین هستند، ازدواج میکنند. زندگیشان موفق است؟ بسیاری از زن و شوهرها که هردو زیبا هستند، زندگیشان شکست میخورد. آدمهایی هستند هردو زشت هستند، قربان هم میروند. نگاهها باید عوض شود. جوهر باید داشته باشیم.
بحثهایم ماند. انشاءالله ادامه بحث را جلسه بعد میگویم.
به موسی که گفتند: پیغمبر شدی. گفت: بزرگم کن! ظرفیت مرا بزرگ کن. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (طه/25) یعنی خدایا سینه باز به من بده. که اگر صد تا فحش به من دادند تکان نخورم. غیبت تو را کردم، حلال! آقا ببخشید! چشم! بگذر، چشم! روح بزرگ مثل لاستیک تراکتور است. از موج رد میشود تاب نمیخورد. روح کوچک مثل لاستیک دوچرخه است. اولین موج میپیچد. خدایا روح بزرگ، ظرفیت بزرگ به ما مرحمت بفرما. نیت ما را خالص و ما را الهی و علمی و معنوی قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
منبع/http://qaraati.ir/show.php?page=darsha&id=2500
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
صلوات
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمدوعجل فرجهم
عجل اولین الفرج
خداقوت
خسته نباشید
سپاس
مدیر ممنون
کی جوابارو میزارین