پاسخ سوالات درسهایی از قرآن این هفته

پاسخ سوالات درسهایی از قرآن این هفته

وبلاگ غیررسمی مسابقه ی درسهایی از قرآن که به ارائه پاسخ سوالات درسهایی از قرآن و متن سخنرانی استاد قرائتی می پردازد.
پاسخ سوالات درسهایی از قرآن این هفته

پاسخ سوالات درسهایی از قرآن این هفته

وبلاگ غیررسمی مسابقه ی درسهایی از قرآن که به ارائه پاسخ سوالات درسهایی از قرآن و متن سخنرانی استاد قرائتی می پردازد.

متن کامل سخنرانی استاد قرائتی ۳ اسفند ۹۶ درسهایی از قرآن 3/12/96

متن کامل سخنرانی استاد قرائتی ۳  اسفند ۹۶ درسهایی از قرآن 3/12/96

متن کامل سخنرانی استاد قرائتی درسهایی از قرآن ۳  اسفند ۹۶

درسهایی از قرآن موضوع :  شیوه درست تربیت (1)

تاریخ پخش : 96/12/3 روز پنج شنبه 

متن درسهایی از قرآن شیوه درست تربیت (1)

درسهایی از قرآن ۳  اسفند ۹۶ 

*برای مشاهده متن کامل سخنرانی استاد قرائتی درسهایی از قرآن ۳  اسفند ۹۶ به ادامه مطلب مراجعه کنید*   

 

    هزینه استفاده از این مطلب:

برای تعجیل در فرج امام زمان یک صلوات در بخش نظرات همین مطلب بفرستید


موضوع: شیوه درست تربیت (1)

تاریخ پخش: 3/12/96 


برای مشاهده سوالات این هفته کلیک کنید


بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»


درباره‌ی تربیت می‌خواهم صحبت کنم. هر معلمی مربی و هر مربی معلم است. درست است کارها تفکیک شده، امور تربیتی در آموزش و پرورش یک کاری می‌کند، معاونت فرهنگی در دانشگاه یک کاری می‌کند ولی هرکس مسئول تربیت است، تربیت خودش، بچه اش، خانواده‌اش، کلاس یا هر طلبه‌ای که می‌خواهد مسائل تربیتی یاد بگیرد، من یک اصولی را دیروز یادداشت کردم، بیش از پنجاه اصل است. هرچه را بتوانیم فهرست وار می‌گوییم. این می‌تواند منبع و منشأ یک کتاب باشد.


1- استمداد از خدا در تربیت

اول کاری که باید انسان بکند از خدا کمک بگیرد. استمداد از خدا، این شرط اول است. مثل اینکه به ما می‌گویند: اول هرکاری بسم الله بگو، چون خداوند رب العالمین است. مربی اصلی خداست. ما که می‌خواهیم همکار خدا باشیم باید در پرتو نور او و هدایت او کمک کنیم. اگر او ما را هدایت نکند گاهی وقت‌ها کارهای تربیتی ما ضد تربیت می‌شود. شما یک آمپول هم می‌خواهی بزنی می‌گویند: زیر نظر پزشک باید باشد. خود شما نمی‌توانی آمپول بزنی. بسیاری از کارها به نظر ما تربیت است و حال اینکه شاید ضد تربیت باشد. لا به لای بحثم خواهم گفت، چه کارهایی می‌کنیم به هوای تربیت، این کارهای غلطی است. بعضی کارها را می‌کنیم سلیقه‌ای است، مبنا ندارد. نه مبنای علمی دارد، نه مبنای قرآنی دارد. طرف خودش فکر می‌کند این کارها را بکند تربیت می‌شود. باید خدا کمک کند. استمداد از خدا!


2- نقش لقمه حلال در تربیت

دومین مسأله لقمه حلال است. تمام روانشناس‌ها و اساتید اخلاق و مصلحان زحمت بکشند، اگر لقمه حرام در شکم انسان باشد این لقمه حرام انسان را به فساد هُل می‌دهد. شما دیگر از امام حسین بالاتر نیستید. امام حسین(ع) روز عاشورا هرچه حرف زد، کسی گوش نداد. آخر فرمود: لقمه حرام شما را به اینجا رسانده است. شما اگر فکر پدر... یعنی انجمن اولیاء و مربیان در جلساتشان و سخنرانی‌هایشان باید توجه داشته باشند برای پدران و مادران که صحبت می‌کنند. در مورد لقمه حلال حرف بزنند. حدیث داریم «مالُ [کَسْبُ] الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّة» (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏5، ص125) لقمه حرام در نسل هم اثر دارد. اصحاب کهف از خواب که بیدار شدند دنبال غذا گشتند، قرآن می‌گوید: «أَیُّها أَزْکى‏ طَعاما» (کهف/19) یک غذایی تهیه کنید که حلال باشد. لقمه حرام آدم را فاسق می‌کند. قرآن در سوره مطففین می‌گوید: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ‏» (مطففین/1) مطفف یعنی کم فروش! کم فروش یعنی لقمه حرام بخورد. وای به کم فروش‌ها! بعد می‌‌گوید: «إِنَّ کِتابَ الفُجَّار» (مطففین/7) بعد از «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ‏» می‌گوید: «کِتابَ الفُجَّار» پرونده افراد فاجر، یعنی لقمه حرام آدم را فاجر می‌کند. بعد از «إِنَّ کِتابَ الفُجَّار» می‌گوید: «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِین‏» (مطففین/10) بعد آدم کافر می‌شود. سه مرحله است. لقمه حرام انسان را فاسق می‌کند. فسق و فجور انسان را به کفر می‌کشاند. این مسأله مهمی است. لقمه حلال برای بازاری‌ها و میوه فروش‌ها و آنهایی که ترازو دارند، نیست. ممکن است بنده هم مقداری که پولم می‌دهند، اگر کمتر درس بدهم و کمتر کار کنم این مسأله برای من هم پیش می‌آید. رشوه همان است. گاهی هم اسمش را رشوه نمی‌گذارند. می‌گوید: آقا به مناسبت سالگرد شما یک دسته گل برای شما آوردم. اسم رشوه نیست اما نیت رشوه است. می‌گوید: اگر من این هدیه را برایش ببرم، فردا کار ما را راه می‌اندازد. لقمه حرام، کم فروشی، رشوه، ربا که دیگر چه عرض کنم...

همه ما تحلیل اقتصادی که می‌کنیم به نفت بند هستیم و نرخ و ارز و دلار و... آیا یک نفر هست بیاید بگوید: این صندوق‌ها و این بانک‌ها چه می‌کنند؟ این پول‌ها حلال است، حرام است. از دفتر مراجع بپرسید. هرکس مقلد هرکس هست، بپرسد. 


3- تربیت، بر اساس منابع دینی

3- مسأله اطلاعات دینی، بسم الله الرحمن الرحیم. [پای تخته می‌نویسند] نیازهای تربیت، اول چه بود؟ استمداد از خداوند. دوم چه بود؟ لقمه حلال، سوم چه بود؟ اطلاعات. 

سواد می‌خواهد، افرادی که عوام هستند، خیلی از کارها را به هوای تربیت می‌کنند حال آنکه غلط است. اطلاعات کافی! در روایات ما و در قرآن ما یکسری جاها می‌گوید: اینکه تو فکر می‌کنی نیست. قصه چیز دیگری است. «لَیْسَ‏ الْبِرُّ ... وَ لکِنَّ الْبِرَّ» بر و نیکی این نیست، «و لکن البِرَّ» آن است. «لیس الشجاعه» شجاعت این نیست، شجاعت آن است. آدم خوب این نیست، آدم خوب آن است. تقوا این نیست، تقوا آن است. زهد این نیست، لیس الزهد این بل الزهد آن! این پیداست مردم در طول تاریخ مصداقش را... ما الآن به چه کسی آدم خوب می‌گوییم؟ به چه کسی حزب اللهی می‌گوییم؟ تعریف کنیم که خوبی... ملاک ما چیست؟


4- محبوبیت، شرط لازم برای مربّی

مسأله دیگر محبوبیت است. اگر می‌خواهیم کسی را تربیت کنیم باید او ما را دوست داشته باشد. اگر کسی، کسی را دوست نداشته باشد، به حرفش گوش نمی‌دهد. این خیلی مسأله مهمی است. واقعاً مملکت ما که شاه را بیرون کردند، پای صندوق‌ها آمدند، در جبهه‌ها رفتند، اگر علاقه‌ای به امام خمینی نبود، می‌شد. شما با آئین نامه و تبصره و تشویق و اضافه کار می‌شود جبهه‌ها را پر از جوان کرد؟ آمار شهدای آموزش و پروش، دانشجوها و معلم‌ها ده‌ها هزار نفر هستند. ده‌ها هزار نفر نسل نو با معلم و مربی جبهه رفتند و خیلی‌هایشان شهید شدند و جانباز و اسیر شدند، اینها به خاطر تبصره و آئین نامه بود؟ این محبوبیت خیلی مهم است. این عشقی که مردم در اربعین پیاده به کربلا می‌روند با تبصره و آئین نامه است. محبوبیت مسأله مهمی است. محبوبیت هم باز دست خداست. «مَحَبَّةً مِنِّی‏» (طه/39) قرآن می‌گوید: خدا باید مهر شما را در دل بنشاند. اینطور نیست که اگر شما لباست شیک باشد و منظم باشی، هی به بچه ها بگویی: دختر عزیزم، پسر عزیزم، اگر بگویی دختر عزیزم، واقعاً عزیز باشد. با تملق و چاپلوسی و خوشی زبانی نمی‌شود. این محبوبیت... «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» (ابراهیم/37) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. حضرت ابراهیم گفت: خدایا مهر اهل‌بیت مرا، مهر خانواده مرا در دلها قرار بده. «فَاجْعَلْ» قرار بده «أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ» دل مردم را «تَهْوِی إِلَیْهِمْ» طوری که دلها هوای آن بشود. این محبوبیت است.

خیلی از من پرسیدند: مثلاً دخترم، پسرم، عروسم، برادرم، دامادم، خواهرم، چنین و چنان است. چه کنم؟ به او گفتم، می‌گویم: شاید دوستت ندارد. شما ببین این پسرت به چه کسی علاقه دارد. ممکن است امور تربیتی حرف بزند گوش ندهد. ولی مسئول ورزش حرف بزند، گوش بدهد. به مسئول ورزش بگو: آقا من مسئول امور تربیتی هستم. ولی حرف مرا... شما را بیشتر دوست دارد. حالا که شما را بیشتر دوست دارد، شما به او بگو. این مهم است که چه کسی بگوید. افرادی هستند محبوبیت دارند وقتی به مردم می‌گویند: کمک کنید، مردم کمک می‌کنند. افرادی هستند محبوبیت ندارند، هرچه حرف می‌زنی کسی کمک نمی‌کند. این محبوبیت یک اصل است. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اگر می‌خواهید محبوب شوید، خودتان درست شوید مهر شما در دلها می‌نشیند. آیه‌اش را بخوانم. بعضی از آیات قرآن به قدری آسان است که فارس‌ها هم می‌فهمند.

«ان الذین آمنوا» معنا کنید. «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ‏ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) اگر ایمان داشته باشی کارهایت درست شود، مهر تو در دلها می‌نشیند. «سَیَجْعَلُ‏ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» 


5- سابقه نیک، مؤثر در تربیت

مسأله‌ی دیگر سابقه است. اینکه کسی بگوید: ما این را از قدیم می‌شناسیم. این را سابقه‌اش را داریم. حرف این اثر دارد. چگونه حرف ما اثر کند؟ سابقه‌ات چقدر است؟ سابقه مهم است. اگر یک پیرمرد مجتهدی، مرجعی مثل آیت الله بهجت به یک دختر جوان بگوید: عزیزم، اثرش مثبت است و همه فامیل خوشحال می‌شوند. اما اگر یک طلبه جوان به یک دختر جوان بگوید: عزیزم، دادگاه ویژه روحانیت او را می‌گیرد. کلمه عزیزم یک کلمه بیشتر نیست تا چه کسی بگوید.

یکوقت امام می‌گوید: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، رویش حساب می‌کنند. اما گاهی وقت‌ها یک کسی یک چیزی می‌گوید که سابقه‌اش را داریم. این سابقه خیلی مهم است. قرآن در مورد سابقه، یک آیه‌اش را همه شما حفظ هستید. تا من بگویم، باقی‌اش را می‌خوانید. «وَ السَّابِقُونَ‏ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُون‏» (واقعه/10 و 11) این را حفظ هستید. یک آیه دیگر هم هست، می‌گوید: «فَقَدْ لَبِثْتُ‏ فِیکُمْ عُمُراً» (یونس/16) پیغمبر فرمود: من یک عمری در میان شما بودم. چه ضعفی از من سراغ دارید؟ چون پیغمبر اسلام حتی برای بت پرست‌ها می‌گفتند: محمد امین! یعنی پاکی او... سابقه...


6- عامل بودن مربی به توصیه‌های تربیتی

مسأله دیگر عامل بودن مربی به گفته‌های خود است. این اثر دارد. شرطش نیست یعنی لازم نیست وقتی می‌خواهم بگویم: سیگار نکش، خودم هم سیگار نکشم. ممکن است خودم هم سیگاری باشم. باز هم وظیفه من است بگویم: پسر تو سیگار نکش! من غلط کردم ولی تو غلط نکن. نهی از منکر شرطش این نیست که شما خودت عمل کنی، شرط فقهی‌اش نیست ولی شرط عملی‌اش هست. اگر خودت اهل عمل نباشی اثر نمی‌کند. قرآن آیاتی دارد برای کسانی که می‌خواهند تربیت کنند ولی خودشان اهل عمل نیستند. فکر می‌کنم این را بعضی از شما حفظ باشید. «لِمَ تَقُولُونَ‏ ما لا تَفْعَلُون» (صف/ 2) تو خودت عمل نمی‌کنی، چرا می‌گویی؟ آیه دیگر می‌گوید: «أَ تَأْمُرُونَ‏ النَّاسَ بِالْبِرّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمِْ» (بقره/44) تو سفارش به خیر می‌کنی و خودت اهل خیر نیستی. اینکه مردم بفهمند «أُولئِکَ هُمُ‏ الصَّادِقُونَ‏» (حجرات/15) این راست می‌گوید. یک خاطره هست شاید شنیده باشید و شاید نشنیده باشید. 

در جبهه‌ها که برده می‌گرفتند هر برده‌ای هنر داشت، گران تر بود. مثلاً برده بنا، نجار، خیاط، یک کسی رفت برده بخرد، دید یک برده خیلی گران است. گفت: این چه هنری دارد که می‌خواهد حق فنی بگیرد. گفتند: ایشان تشنه شناس است. یعنی نگاه به کسی بکند می‌گوید: این تشنه است. این یک چیز نویی بود و یک آدم پولداری هم آمد این را خرید. یک غذایی درست کرد. غذای چرب و شور و سر سفره هم آب نگذاشت. مسئولین کشوری و لشگری هم دعوت کرد. مهمانی مفصل، سر سفره هم آب نگذاشت. همینطور که غذا می خوردند یکی یکی تشنه شدند. گفت: ببخشید یک لیوان آب، نگاهشان می‌کرد می‌گفت: دروغ می‌گوید. از آن طرف سفره هی می‌گفتند: آب، آب! گفت: اینها جو سازی می‌کنند. من تشنه شناس هستم. تو خرج من کردی، پول خرج من کردی. یک نفر گفت: مرگ بر تشنه شناس! خودش بلند شد و لیوان را برداشت و بیرون رفت. گفت: این تشنه بود! اینکه نشسته و می‌گوید: آب، تشنه نیست. اگر راست می‌گوید باید تکان بخورد.

چند جلسه قبل یکبار گفتم. گفتم: کارمندهای دولت، اینهایی که ظهر می‌روند نماز می‌خوانند در اداره این جزء دینشان نیست.  اذان می‌گویند نروی نماز بخوانی لو می‌روی. اگر غروب در خانه هستی، صدای اذان را شنیدی، غروب مسجد رفتی، این نماز غروبت علامت دینت است. نه نماز ظهرت! در نماز جمعه اسم امام زمان را می‌برند به احترام بلند می‌شوی. بعضی‌ها از امام حسن مجتبی بلند می‌شوند. این پیداست پایش درد گرفته است. دنبال یک بهانه می‌گشت که بلند شود. اینها مهم است. اگر در حرم امام رضا را بوسیدی، درهای طلایی را بوسیدی و درهای چوبی را نبوسیدی، پیداست امام رضا را با طلاهایش دوست داری. اگر درهای امام رضا چوبی باشد نمی‌بوسی. اگر به همه یکسان سلام کردی...

گاهی وقت‌ها مرا در خیابان می‌بینند به عنوان یک شیخ سلام می‌کنند. سلام علیکم! می‌گوید: این قرائتی نبود؟ همان قرائتی که در تلویزیون است؟ مثل اوست. شاید او باشد. می‌آید جلو نگاه می‌کند. حاج آقا ببخشید شما آقای قرائتی هستید؟ می‌گویم: بله. سلام علیکم! می‌گویم: سلام اولی درست است. سلام اولی برای خدا بود، سلام دومی به خاطر تلویزیون! البته سلام دومی را هم می‌شود حمل بر صحت کرد، چون مثلاً از تلویزیون یک چیزی از ما شنیده و حق معلمی بر گردنش داریم. اینها فرق می‌کند. عامل بودن! 

الآن داشتم در سالن می‌آمدم یک کسی یک لیوان شیر به من داد. شیر را خوردم و گفتم: تو هم حق مادری بر گردنم داری. چون هم مادرم مرا شیر داد و هم تو. بله این لیوان شیر، شیر است و مادر هم شیر می‌دهد. اما خیلی فرق بین اینهاست. وگرنه همه لبنیاتی‌ها مادر ما می‌شوند. چون مادرم شیر داد و لبنیاتی هم شیر می‌دهد. شیر با شیر فرق می‌کند.


7- بیان نمونه‌های موفق گذشتگان

بیان نمونه‌های موفق، یکی از کارهای تربیتی این است. یک نمونه‌هایی را بگوییم.

یکوقت یکی از مراجع درجه یک از من پرسید طلبه‌ها از من تقاضا کردند که درس اخلاق بگویم. چه بگویم؟ گفتم: شما الآن مرجع هستی. زمان طلبگی بی پولی کشیدی؟ گفت: خیلی. گفتم: فقرت را برای طلبه‌ها بگو. چون این طلبه الآن کامپیوتر ندارد. یا کتاب ندارد، یا ماشین ندارد، غصه می‌خورد. شما بگو که من هم طلبه بودم اینها را نداشتم. آرام می‌شود! بعد یک نمونه گفت، نمونه‌اش یادم هست. شاید پنجاه سال پیش این را گفت. گفت: یک زمانی می‌خواستم حمام غسل کنم پول نداشتم. هی آمدم و رفتم، ترسیدم غروب شود و نمازم قضا شود. رفتم حمام به حمامی گفتم: من پول ندارم. اجازه می‌دهی ساعتم را نزد شما گرو بگذارم و غسل کنم؟ گفت: طوری نیست. ساعتم را نزد حمامی گرو گذاشتم، یادم نیست گفت: نسیه بگذار یا گرو باشد. تا اینجا یادم هست که گفتم: ساعتم را نزد شما گرو می‌گذارم به جای غسل. گفت: من الآن مرجع تقلید هستم. صدها میلیون شهریه به طلبه‌ها می‌دهم. به مراجع یک حقوقی می‌دهم. البته حقوق همه باسوادترین طلبه‌های ما به اندازه یک کارگر ساده حقوق ندارد. تکرار کنم... چون یک کارگر ساده الآن حساب کنید در ماه چقدر می‌گیرد. باسوادترین طلبه‌های که مجتهد هم هستند، ولی حقوقش نصف کارگر ساده است. البته روحانیون به دلیل اینکه گاهی قلم می‌زنند، گاهی در دبیرستان و دانشگاه تدریس می‌کنند. منبر می‌روند، کتاب می‌نویسند، از یک راه دیگر جبران می‌کنند. ولی آن کسی که طلبه هست، الآن من شهریه می‌دهم. مرجع تقلید است و از مراجع درجه یک فعلی است ولی می‌گفت: برای حمام ساعتم را گرو گذاشتم. طوری نیست. نمونه بگذاریم که این مشکلی که تو داری، دیگران هم دارند.

قرآن بخوانم. پیغمبر به مردم بگو: «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُون‏» (نساء/104) اگر ترکش در بدنت است، «فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ» صدامی‌ها هم ترکش در بدنشان است. «وَ تَرْجُونَ‏ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُون‏» (نساء/104) ولی تو به فتوای امام جبهه رفتی و او بخاطر هوس صدام جبهه رفت. هردو جبهه رفتند و هردو ترکش خوردند. یکی بخاطر دفاع از کشورش و فرمان مرجعش! مسأله‌ی نمونه‌ها، نمونه نشان بدهید.

آقایی سحرها که حرم امیرالمؤمنین در نجف می‌رفت بچه‌اش را هم می‌برد. جوان داماد شد. پسر آقا داماد شد. داماد شد دیگر از کنار عروس بلند شدن برایش سنگین بود. وقتی پدر در می‌زد پسر به عروس می‌گفت: من می‌گویم العفو، العفو، العفو! بگو ایشان نماز شب می‌خواند. شما برو. هرشب در می‌زد. باز ایشان می‌گفت: حاج آقا ایشان مشغول نماز شب است. شما بفرمایید حرم. عروس و داماد با هم دعوایشان شد. عروس به پدرگفت: این دروغ می‌گوید. نماز نمی‌خواند. این الکی می‌گوید: نماز شب می‌خواند. گفت: خیلی خوب. یکبار در زد و چون این زن‌ها وقتی رفیق هستند یک جور حرف می‌زنند وقتی بد شدند یک جور دیگر حرف می‌زنند. یک خانمی برای ما نوشته که آقا شما این کسی که به عنوان نماز تشویقش کردی تارک الصلاة است. گفتیم: یا این زن اول اوست شکایت کرده یا رفته مرز یک زن دیگر گرفته و این می‌گوید: تارک الصلاة است. یا با هم دعوایشان است. مردها هم همینطور هستند. بعضی مردها می‌آیند می‌گویند: می‌خواهم اموالم را وقف کنم. نمی‌خواهد وقف کند. با زنش دعوایش شده می‌گوید: می‌روم اموالم را وقف می‌کنم که بمیرم هیچ چیزی به شما نرسد. یعنی روی جنگ و دعوا وقف می‌کند. روز قیامت حتی اینهایی که صداقت هم دارند معلوم نیست صداقتشان راست است یا دروغ است؟ بعضی‌ها آدم‌های صادقی هستند ولی در صداقتشان کلک می‌زنند. لذا قرآن یک آیه دارد می‌گوید... «لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ‏ عَنْ‏ صِدْقِهِمْ» (احزاب/8) یعنی خدا روز قیامت می‌گوید: تو صادق بودی. اما در صداقتت، صداقت نداشتی. صداقت داشتی که...

گفت یک بازاری جنسی را به کسی فروخت، مشتری که رفت. بازاری عقب او دوید که بیا، بیا! مبلغی اضافه دادی. پول را پس داد. بعد این مشتری گفت: این چقدر آدم خوبی است. برگردیم باقی جنس‌ها را هم از او بخریم. برگشت باقی جنس‌ها را از او بخرد، سرش کلاه گذاشت. ما خودمان روی منبر گاهی مطلب یادمان می‌رود. حال ندارم بگویم: آقا یادم رفته است. می‌گویم: سه تا صلوات ختم کنید. (صلوات حضار) من می‌گویم صلوات ختم کنید، ولی هدف، یاد پیغمبر نیفتادم. می‌خواهم مطلبم را یادم بیاید. گناه نیست ولی... یا مثلاً خانم غذا پخته می‌بینم مهمان‌ها می‌خورند. این دلش می‌خواهد بگوید: آقایان، من زحمت کشیدم. در آشپزخانه غذا پختم. بگویید: دست شما درد نکند. می‌آید سر سفره می‌گوید: آقا غذا را دوست ندارید. از غذای خانه‌تان هم باز ماندید. ببخشید قابل شما را ندارد. یک چیزی به ما می‌گوید، نه خواهش می‌کنم حاج خانم. زحمت کشیدید. دست شما درد نکند. این سیخ می‌زند که من تعریف کنم. اینکه می‌گوید: قابل نیست. قابل هم هست. چرا قابل نیست؟ حدیث داریم غذایی که می‌خوری نگو قابل نیست. نعمت خدا قابل است. منتهی اینکه می‌گوید: قابل نیست می‌خواهد قلقلک بدهد که مهمان‌ها یک تعریفی بکنند. دیگر خودتان شیطان‌ها را می‌شناسید. (خنده حضار) شیطان شناسی مهم است.

گاهی گریه‌ها قلابی است. برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند و زار زار گریه کردند. گریه قلابی، گاهی قسم قلابی است. «اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ‏ جُنَّةً» (مجادله/16) قسم می‌خورند ولی دروغ می‌گوید. یک کسی می‌گفت: مردم که حرف می‌زنند اگر ساده حرف بزنند من قبول می‌کنم. اما اگر ببینم تأکید می کند و اصرار می‌کند شک می‌کنم. اگر قسم خورد می‌فهمم دروغ می‌گوید. 

مربی باید نمونه نشان بدهد. نمونه صداقت، بلد نیستم. اینقدر این کلمه بلد نیستم اثر تربیتی دارد. قرآن بخوانم، «قُلْ إِنْ‏ أَدْرِی‏» (جن/25) به مردم بگو: بلد نیستم. مشکلاتی که برای بچه‌ها دارید، وقتی مردم به امام صادق گفتند: وضع گندم در بازار خوب نیست. فرمود: مگر غذای ما گندم است؟ گندم و جو مخلوط باشد. بعد گفتند: وضع مردم بدتر شد. فرمود: شما زندگی‌تان را پایین بیاورید. وقتی نزد فامیل فقیرت می‌روی چرا شیک‌ترین لباس‌هایت را می‌پوشی؟ می‌دانی این فامیل در روستا یا در شهر، وقتی دید و بازدید عید می‌روی، می‌دانی طرف فقیر است، نزد فقیر زیباترین لباس‌هایش را می‌پوشد. که چه؟ اینها اثر تربیتی دارد.

به آیت الله مدنی شهید محراب گفتم: من که در تلویزیون حرف می‌زنم. هرچه می‌گویم باید خودم عمل کنم؟ فرمود: مقداری باید عمل کنی. مثلاً می‌خواهی نماز شب بگویی دو سه شب نماز شب بخوان بعد بگو: نماز شب مستحب است. دو سه شب بخوان! این عمل کردن و نمونه‌ها را نشان دادن. ما استادی داشتیم سر درس در باز شد، بلند شد در را بست و نشست. گفتیم: به این طلبه لب در می‌گفتی در را ببندد. دیگر شما از آنجا بلند شدی آمدی. گفت: نمی‌خواستم دستور بدهم. این اثر تربیتی دارد. لباس شما اثر تربیتی دارد. ما یک استاد داشتیم وقتی درس می‌داد سرش را تکان می‌داد، گوشه‌ی عمامه‌اش چنین می‌شد. ما آن روز درس را نمی‌فهمیدیم.

اگر یک روز یک مربی کیف نداشت. کتابش را در یک پلاستیک گذاشت. دیگر بچه گریه نمی‌کند برای اینکه بابا جون کیف می‌خواهم. می‌گوید: خانم معلم هم... این اثر تربیتی دارد. امام آمد در یک سالن نماز بخواند. پشت در کفش بود. نگاه به کفش‌ها کرد گفت: بگویید فرادی بخوانند. گفتند: در سالن همه منتظر شما هستند. گفت: ببین چقدر کفش است؟ من باید پایم را روی کفش مردم بگذارم و بروم نماز بخوانم. پایم را روی کفش مردم نمی‌گذارم. گفتند: من کفش‌ها را کنار می‌زنم، بفرمایید. گفت: کنار می‌زنی وقتی مردم برگردند باید دنبال لنگه کفششان بگردند. باز عمر مردم تلف می‌شود. هرکسی لحظاتی معطل می‌شود تا لنگه کفش را پیدا کند. بگویید: فرادی بخوانند. این نماز جماعت اثر تربیتی دارد. ما سراغ تربیت...

اصلاً بعضی می‌گویند: فلانی درس اخلاق... گفتم: مگر اخلاق درسی است؟ اخلاق درسی نیست. اخلاق عمل است. یک خانمی نزد یک آقایی آمد. به نظرم زن بود. نزد یکی از علما آمد. یک عالم بالاتر هم بغل این عالم نشسته بود. منتهی آن خانم فرض کنید بنده بودم. یک آیت الله العظمی کنارم بود. آن خانم آیت الله العظمی را نمی‌شناخت، قرائتی را می‌شناخت. برای من نیست. مثل می‌خواهم بگویم. گفت: حاج آقای قرائتی یک استخاره برای من بکن! من بگویم: استخاره نمی‌کنم. بگویم: شما استخاره کن. این خانم او را نمی‌شناسد و می‌خواهد تو برایش استخاره کنی. من هم استخاره کنم این خانم در جهل می‌ماند. این آقا چه کرد؟ این تربیت است. این آقا لای قرآن را باز کرد، گفت: شما تفسیر کنید چون شما باسوادتر از من هستید. هم حرف خانم را گوش داد که گفت: تو برایم استخاره کن. هم به مردم گفت: این سوادش از من بیشتر است و هم احترام آن مرجع را گرفت و گفت: شما استخاره کن. اینها اثر تربیتی دارد.

جلسه‌ای امام سجاد داشت در یک محلی بود که جا تنگ بود. جمعیت زیاد بودند. یک چند نفری هم جا نبود بنشینند، ایستاده بودند. امام سجاد بلند شد روی منبر،  عبایش را جمع کرد. گفت: فرش نیست، ببخشید... عبایش را انداخت، گفت: باز کنید روی عبای من بنشینید. امام سجاد عبایش را زیر پای مخاطبش انداخت. مردمی که این را می‌بینند می‌گویند: جانم فدایت باشد!

علامه طباطبایی... ابراهیم امینی، رفیق و شاگرد سی چهل بود. حالا چه خوانده بود، فقه بود، اصول بود، عرفان بود،فلسفه بود، تفسیر بود، چهل سال مرید علامه بود. از آیت الله ابراهیم امینی پرسیدند که یک [صدا قطع می‌شود] نزد او فقه خواندم، اصول خواندم، ارشد خواندم، کارشناسی خواندم، گفت: علامه طباطبایی عبایش را انداخته بود و روی عبایش نشسته بود. من که وارد شدم گفت: آقای امینی! روی همین عبای من بنشین! این عبا بزرگ است. این قسمت من نشستم، شما هم بنشین. گفت: من خودم عبایم را می‌اندازم. گفت: نه! دوست دارم پایت را روی عبای من بیاندازی. خواهش می‌کنم! چهل سال فقه و اصول و فلسفه می‌پرد، روی عبای من بنشین می‌‌ماند! این تربیت است. الآن مشکل ما... آمریکا مشکل علم و تربیت دارد. مشکل آمریکا علم و تربیت است. ولی متأسفانه امور تربیتی ما بودجه‌اش کم است. هزار و یک... یعنی ضعیف‌ترین برخوردها را می‌کنند. اینها دیگر جای گله هست. نمی‌دانم توجیه دارد یا ندارد. کلیدی‌ترین کارهای مملکت ما دانشگاه فرهنگیان است. از دانشگاه‌های دولتی و از حوزه‌های علمیه و از همه جا مهمتر دانشگاه فرهنگیان است. چون این دیپلم می‌آید چهار سال دوره می‌بیند، سی سال معلم می‌شود. یعنی نسل آینده را می‌خواهیم به این آقا بدهیم. این آقا چهار سال می‌خواهد معلم شود. رهبری و رئیسش آویزان است. همیشه سرپرست داشته است. حقوقشان کم است. جایشان کم است. یعنی کلیدی ترین... هرچه مقدس‌تر است ما به آن بی اعتنایی می‌کنیم. امور تربیتی به آن بی اعتنایی می‌شود. بعضی که دبیر فیزیک و شیمی هستند، می‌نشینند. امور تربیتی وقتی می‌خواهند چای بخورند، فکر می‌کند خودش سرتیپ است و این سرباز است. اینطور نیست. درس و مدرک و لیسانس و فوق لیسانس‌ها تربیت نیست. مشکل دنیای ما نبود علم نیست. هواپیما می‌ سازد ولی نتیجه چیست؟ بمباران یمن. باید دید اگر تربیت نباشد، علم برای انسان ضرر دارد.

یک آدم بی سواد چقدر ضرر دارد... یک آدم بی سواد. پرتقال فروش بی سواد است. فوقش پرتقال‌های بد را زیر و پرتقال‌های خوب را رو می‌گذارد. یک گیوه دوز است. دزد باشد و بی دین باشد، خواسته باشد جنایت کند، کوک ها را که باید ریز بزند، گشاد می‌زند. یعنی دزدی پرتقال فروش در چهار پرتقال و چهار کوک به گیوه است. اما اگر یک دانشمند دزد شد چطور؟ خلبان است اما یمن را بمباران می‌کند. تخصص خوانده اما خودش را به طاغوت می‌فروشد. چقدر ما متخصصین درجه یک داریم که بخاطر دلارهای طاغوت تابع آنها هستند. مشکل ما تربیت است و علم نیست و باید دولت و ملت به تربیت برسند.


 

 

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته» 

 

 

منبع/http://qaraati.ir/show.php?page=darsha&id=2518

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد حسین یکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت 16:35

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ف.ب شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 23:01

اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم

ف.ب شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 22:55

اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم

لیلا شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 15:40

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

ملیکا جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 18:24

ج الف الف ب ب جواب درست

محمد جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 16:00

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد